دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران
حق داریم ایده‌‌های‌مان را درباره کشوری که از آن ماست بیان کنیم، به پایداری بقا و ارتقای آن بیندیشیم، و زندگی بهتری مطالبه کنیم. مکلفیم به فکر ایران باشیم و آن‌را آباد و آزاد بخواهیم. باید به قضاوت تاریخ درباره خود بیندیشیم، و کاری کنیم درخور سرزمین و مردمان تمدنی تاریخی، پیش از آن‌که ضعف عقلانیت ما را عبرت تاریخ سازد.
محتوای این وبلاگ از طریق این کانال تلگرام هم در دسترس است. https://telegram.me/fazeli_mohammad

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

این متن را سال 1390 نوشتم. جایی منتشر شد که دیده نشد. فرصتی هم برای بحث درباره آن با دیگران پیدا نشد.

--------------------------------------------------------------------------

فقط طرح یک ایده

سؤال بزرگی است اگر بپرسیم آیا جامعه‌ی ایران آینده دینی خواهد بود؟ این سؤال خیلی زود سر از وادی پرسش درباره‌ی منظور از «دینی بودن» درمی‌آورد. می‌توان ساعت‌ها درباره‌ی معنای دینی بودن بحث کرد و درباره‌ی نسبت آن با سیاست، اقتصاد و هر آن‌چه اجتماعی است نوشت. اما ترجیح می‌دهم وارد هیچ کدام از این بحث‌ها نشوم و فقط خیلی مختصر ایده‌ای را طرح کنم و برای طرح این ایده باید به دو نکته اشاره کرد.

نکته‌ی اول. نظریه‌های متفاوتی در روان‌شناسی دین درباره‌ی چگونگی بسط ایمان دینی در انسان ارائه شده است. این نظریه‌ها – برای مثال نظریه‌ی جیمز فاولر (1981) – عموماً به تعامل روندهای رشد جسمی، رشد توانایی‌های ذهنی، تجربیات روانی-اجتماعی، و نقش نمادها، معانی و کردارهای دینی-اجتماعی در پیدایش مراحل متوالی ایمان دینی پرداخته‌اند. اما وجه مشترک همه‌ی آن‌ها توجه کردن به نقش جامعه در شکل دادن به ایمان دینی است.

نکته‌ی دوم. حداقل، در برداشت کانتی از دین عقلی، دین متکی به اخلاق است و اگر مذهب وظیفه تلقی می‌گردد، صرفاً در پرتو اخلاق و به‌واسطه‌ی مشروعیت وظایف اخلاقی است که که لباس وظیفه می‌پوشد. از این‌رو نه‌تنها مذهب از راه اخلاق در جرگه‌ی وظایف وارد می‌شود، بلکه اخلاق اساس مذهب واقع می‌شود (مشایخی، 1379، ص. 104 و 105). تردید در امکان تحقق فضائل اخلاقی، دین عقلی را از میان خواهد برد. این نگاه به رابطه‌ی اخلاق و دین، می‌تواند با تأکید پیامبر اسلام بر مبعوث شدنش برای تکمیل مکارم اخلاق سازگار انگاشته شود.

حال با اتکا به دو نکته‌ی فوق، و نگرشی به محدودیت‌هایی که ساختار جامعه‌ی ایرانی برای کنش اخلاقی فراهم می‌کند، می‌توان به تحلیل آینده‌ی ایمان دینی در جامعه‌ی ایران پرداخت. جامعه‌ی ایرانی که صفت دینی را با خود همراه کرده است، به دلیل انبوه نقصان‌های ساختاری که بخش عظیمی از آن‌ها برخاسته از ماهیت اقتصاد سیاسی ایران و سطح بهره‌وری و توان آن برای برآوردن نیازهای افراد جامعه است، فشارهایی را بر افراد وارد می‌کند که آن‌ها را در دوراهی‌های اخلاقی-دینی بزرگی قرار می‌دهد. اگر بخواهیم خیلی خلاصه و مصداقی به این فشارهای مولد دوراهی بپردازیم می‌توانیم نمونه‌های زیر را ذکر کنیم.

اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، در شرایطی که درآمد خانوار ایرانی به اندازه‌ای نیست که از پس پرداختن هزینه‌های انرژی و بقیه‌ی خدمات در بازار غیریارانه‌ای برآید، فرد را بر سر دوراهی رفتن زیر بار هزینه‌ها یا اقداماتی که ماهیتاً غیراخلاقی و ضددینی‌اند – نظیر دستکاری در کنتورهای برق، گاز و آب – قرار داده است. اگرچه جامعه خیلی زود از مقوله‌ی حلال و حرام در این اقدامات می‌گذرد، اما این کنش‌ها برای بخش مهمی از جامعه که در سنین شکل دادن به ایمان دینی قرار دارد، تناقض‌های اخلاقی و دینی بزرگی ایجاد می‌کند. از منظری درون‌دینی، این سؤال برای وجدان دینی بسیاری از دینداران بروز می‌کند که «آیا اقدام به این اعمال، منشأ تأثیرگذاری بر حیات دنیوی و اخروی از مسیر ورود مال حرام به زندگی فرد و خانواده نخواهد شد؟» وقتی فرد تحت فشار ساختار، به تدریج می‌آموزد تا این سؤالات را به عنوان بخشی از سیاست زندگی روزمره – برای فائق آمدن بر سؤالاتی که می‌توانند زندگی تحت فشار یک وجدان دینی آزرده شده را تلخ کنند – به کنجی از ذهن برانند، به تدریج وجدان دینی میدان را برای پذیرش انواعی از کنش‌های غیردینی و ادراکی غیرایمانی از جهان‌زیست خالی می‌کند.

این فقط طرح هدفمند کردن یارانه‌ها نیست که فرد دیندار در جامعه‌ی دینی را تحت چنین فشاری قرار می‌دهد. از آن‌جا که حیطه‌ی اقتدار قانون در ایران شکننده است، و راه برای سودجویی‌ها باز است، و قانون به عنوان تنظیم کننده‌ی کنش‌های سودجویانه‌ی افراد به درستی عمل نمی‌کند، خیلی زود فرد بعد از ورود به دنیای زندگی اقتصادی، با ابهام‌هایی در تعیین حد و مرزهای کنش‌های اخلاقاً مجاز در جامعه‌ی ایرانی مواجه می‌شود. این کنش‌ها سویه‌ی دینی قوی و دامنه‌داری دارند. رشوه پرداختن، لابی کردن برای کاستن از میزان مالیات وضع شده – در حالی که فرد ادراک درستی از معیارهای وضع مالیات ندارد و شاید هیچ‌گاه نمی‌تواند درباره‌ی میزان عادلانه بودن مالیات وضع شده قضاوتی شفاف داشته باشد - چانه‌زنی بر سر کرایه‌ی تاکسی که هیچ‌گاه مشخص نیست مقدار عادلانه و تعیین شده بر اساس مکانیسم بازار آن چقدر است، و انواع دیگری از ابهام‌ها درباره‌ی حدود حق و حقوق اقتصادی افراد – که همگی برآمده از ناکارآمدی‌های نظام اقتصادی و حاکمیت قانون در ایران بر اساس منطقی ساختاری هستند – دائماً وجدان دینی و اخلاقی فرد را به چالش می‌کشند. در همه‌ی سنین و بالاخص در سنین شکل‌گیری و بسط ایمان دینی و نهادینه شدن کنش اخلاقی متکی به دینداری، فرد با تناقض‌هایی مواجه می‌شود که به تدریج دینداری به مثابه‌ی اتکا به اخلاق را مخدوش می‌کنند.

جامعه‌ی ایرانی، با فشارهای ساختاری‌ای مواجه است که به تدریج وجدان دینی افراد را می‌فرساید و از دین، نه فقط در قرائت رسمی از آن، بلکه در جوهره‌ی رفتاری و اخلاقی آن نیز روایتی قشری باقی می‌ماند. فرایند جامعه‌پذیری در جامعه‌ی ایران، به تدریج به عوض نهادینه کردن ایمان و وجدان دینداری اخلاق‌مدار، در منطق عملگرایانه برای مواجه شدن با تناقض‌های محدودیت‌ساز زندگی روزمره، وجدان دینی را به نفع منطق عملگرایانه‌ی ضرورت‌های زیست، به عقب می‌راند. تداوم این وضعیت، قشری‌گری در قرائت رسمی از دین را به جوهره‌ی کنش فرد نیز تسری داده و جامعه‌ی آینده، در عمق منش فردی، غیردینی خواهد بود.

 

 منابع

مشایخی، شهاب‌الدین. (1379) «تربیت دینی از دیدگاه کانت». فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 22، صص. 118-93.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۹
محمد فاضلی

این متن در شماره 26 مجله اندیشه پویا در پرونده ویژه ای درباره یوسف اباذری منتشر شد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1. مقدمه: آدم جدی را باید جدی گرفت

من تصور می‌کنم نوشتن درباره یوسف اباذری[1] و تأثیر وی بر جامعه‌شناسی و جریان‌های فکری در ایران، زودهنگام و دشوار است. اباذری این شجاعت را دارد که در اندیشه، تأکیدات و جهت‌گیری‌های خود بازنگری کند و به همین دلیل امروز شاهد تفاوت‌های زیادی میان تأکیدات او در دو دهه گذشته و امروز هستیم. تغییر از تأکید بر درک فلسفی از مدرنیته و نقد فرهنگی جامعه ایرانی و ترویج مطالعات فرهنگی تا رسیدن به جدی گرفتن نسبت اقتصاد و جامعه‌شناسی، و صراحت داشتن درخصوص ضرورت این کار، به این معناست که اباذری تغییر می‌کند و شجاعت آن‌را دارد که درباره این تغییر صریح باشد و حتی به اشتباه در جهت‌گیری گذشته اذعان کند. در ضمن، شناخت تأثیر او نیازمند تحلیل انتقادی مجموعه آثار اوست. این کار بدان معناست که باید نوشته‌های او را در بازه‌ای 45 ساله بررسی و تحلیل کرد. اولین مطلبی که من در بانک‌های اطلاعاتی موجود از یوسف اباذری یافتم مقاله‌ای است به قلم اباذری 18 ساله و مسعود همتی با عنوان «جوانان دانشجو اوقات فراغت خود را چگونه می‌گذرانند» که در زمستان 1349 و در شماره 13 نشریه «مکتب مام» منتشر شده و حاصل 100 مصاحبه با جوانان دانشجو درباره گذران اوقات فراغت‌شان است. این مقاله را می‌توان نقطه آغاز همان علائقی تلقی کرد که اباذری تا پیش از روی آوردن به تحلیل‌هایی از جنس اقتصاد سیاسی دنبال می‌کرده یا حداقل با همان رویکرد در جامعه‌شناسی ایران شناخته شده است.

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۶
محمد فاضلی

این مطلب در شماره تیرماه 1394 مجله اندیشه پویا منتشر شده است.

------------------------------------------------------------------

متن توافق نهایی میان ایران و شش قدرت جهانی منتظر طی کردن مراحل قانونی در کشورها و طرف‌های مذاکرات هسته‌ای است. قطعنامه شورای امنیت که طرفین بر سر آن توافق کرده بودند به تصویب رسیده و اولین گام مهم برای اجرایی شدن توافق برداشته شده است. ماراتنی از تلاش برای جا انداختن توافق و دفاع از آن در جریان است که در ایران و آمریکا این تلاش به اوج خواهد رسید. مخالفان می‌کوشند تا توافق را بد جلوه دهند و برای رسیدن به ارزیابی منصفانه از این توافق، باید کوشید تا ابعاد مختلف آن آشکار شود. این نوشتار دیدگاهی درباره چرایی ضرورت رسیدن به توافق و بایسته‌های شرایط پساتوافق است.

Nuclear Deal

 

ضرورت توافق

1.       پرونده هسته‌ای ایران اگرچه بر محور مسائل فنی هسته‌ای شکل گرفت اما از ابتدا یا در جریان کار، به طرحی برای «فرسایش تدریجی» قدرت ملی ایران بدل شد. تحمیل انزوا، دور نگه داشتن ایران از بازارهای جهانی سرمایه، کالا، تکنولوژی، دانش و سایر منابع ارزشمند؛ و واداشتن کشور به «در خود فرو رفتن» تأثیرات عمیق مادی و ذهنی بر جامعه ایرانی دارد. من در جای دیگری نشان داده‌ام که چگونه و با چه مکانیسمی تحریم‌ها بر محیط زیست ایران اثر گذاشته‌اند، و واقع‌بینانه این است که با سازوکارهایی مشابه بر ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه ایرانی تأثیر گذارده و سبب تأخیر در توسعه می‌شوند. طرح بزرگ آن بود که ایران در «تلاش برای بقا» باقی بماند و «حرکت به سوی ارتقا» مغفول شود.

2.       تحریم‌ها عمیقاً بر سلامت اقتصادی تأثیر می‌گذارند. حسن روحانی عبارت «کاسبان تحریم» را به همین منظور به‌کار برده است. بسته شدن راه‌های مراودات شفاف بین‌المللی به ناچار مولد فساد است. افزایش فساد به ناگزیر مشروعیت نظام سیاسی را مخدوش می‌سازد. به علاوه فساد عمیقاً بر سطح سرمایه اجتماعی، اخلاق و امید اجتماعی، نابسامانی‌های سیاسی، و اعتماد میان مردم و دولت تأثیرگذار است.

3.       تحریم‌ها کشور را در وضعیت «پیچ تاریخی» و «برهه حساس» نگه می‌دارد. این وضعیت به‌واسطه قرار گرفتن ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل متحد، همواره کشور را در وضعیت فوق‌العاده نگه می‌دارد. این وضعیت خلق و انباشت هر گونه سرمایه‌ای را مختل ساخته و بهره‌وری سرمایه‌گذاری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را به شدت کاهش می‌دهد. شرایط اضطرار ناشی از ناامنی – حتی اگر تهدید طرف مقابل به حمله نظامی یا تشدید مخاصمه فقط در حد بلوف باشد – بر شرایط روانی و کنش‌های راهبردی کشورها و سرمایه‌گذاران تأثیر می‌گذارد.

4.       شرایط امنیتی ناشی از وضعیت پیشاتوافق، گفت‌وگوی منجر به توسعه سیاسی و اجتماعی در کشور را مختل می‌کند. مناقشه هسته‌ای لاجرم در داخل کشور نیز به مناقشاتی دامن می‌زند که در شرایط اولویت داشتن عنصر امنیت و رفع تهدید، هیچ سازوکار گفت‌وگویی مؤثری برای حل آن‌ها وجود ندارد. دولت‌ها نیز چاره‌ای جز علاج کردن دردهای روزمره ناشی از تحریم‌ها و شرایط اضطراری نمی‌داشتند.

5.       شرایط پیشاتوافق، ایران‌هراسی را دامن می‌زند و دشمنی دیرینه اعراب و اسرائیل را به ائتلاف‌های تاکتیکی و حتی راهبردی بدل می‌سازد. اسرائیل دشمن راهبردی اعراب است، اما دشمنی مشترک به نام ایران، اعراب را به سوی اسرائیل متمایل می‌سازد و تلاش سعودی-اسرائیلی برای ممانعت از توافق، نمود آشکاری فرایندی است که ایران‌هراسی آغازگر آن بوده است.

6.       ماهیت مشکلات جهان امروز به گونه‌ای است که بدون همکاری‌های منطقه‌ای امکان‌های زیادی برای حل و فصل آن‌ها وجود ندارد. بدون همکاری منطقه‌ای نمی‌توان امنیت دسته‌جمعی پدید آورد، با توسعه صورت‌های مختلف تروریسم مقابله کرد، بحران محیط زیست را مدیریت کرد و بازارهای اقتصادی منطقه‌ای برای تحریک رشد پدید آورد. کشورهای منطقه با طیفی از مسائل ساختاری و آزاردهنده نظیر مشکلات اقتصادی، بیکاری جوانان و نیروهای تحصیل‌کرده، بحران محیط زیست، شدت‌های بالای مصرف انرژی، معضلاتی در امنیت غذایی، تروریسم، و توسعه‌نیافتگی و عدم توسعه متوازن ... روبه‌رو هستند. هر مسأله‌ای نظیر پرونده هسته‌ای ایران و دامن زدن به هراس امنیتی، منابع این کشورها را به عوض سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، صرف رقابت‌های تسلیحاتی و جنگ‌های نیابتی خواهد کرد. به علاوه، ریسک‌ سرمایه‌گذاری در کشورها نه تنها بر اساس شاخص‌های درون‌سرزمینی آن‌ها بلکه بر مبنای موقعیت منطقه‌ای ایشان نیز محاسبه می‌شود. خاورمیانه انباشته‌ای از مسائل اقتصادی، اجتماعی و امنیتی است که امروز ابعاد محیط زیستی گسترده‌ای نیز به آن‌ها اضافه شده است. مسأله این است که تداوم ایران‌هراسی، اولویت‌های منطقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و پرونده هسته‌ای یکی از اصلی‌ترین بهانه‌ها برای دامن زدن به ایران‌هراسی است.

اگرچه یکی از مهم‌ترین وجوه توافق این است که قطعنامه تصویب شده در سازمان ملل متحد، ایران را به عنوان دارنده حق غنی‌سازی به رسمیت می‌شناسد، و روندهای جاری جهانی نشان می‌دهد که احتمالاً ایران آخرین کشوری است که در جهان در حال توسعه صاحب چنین حقی می‌شود؛ اما اهمیت توافق حاصل‌شده فراتر از غنی‌سازی یا تعداد سانتریفیوژهاست. این توافق یکی از پیچیده‌ترین طراحی‌های چندلایه و چندبعدی علیه ایران را وارد فرایند خنثی‌سازی می‌کند.

چنین پرونده‌هایی ماهیتاً زمان‌بر هستند و همان گونه که حداقل 12 سال برای شکل‌گیری پرونده هسته‌ای و رسیدن به مرحله زمان صرف شده است، کشف تأثیرات آن، و هم‌چنین فائق آمدن بر مسائلی که این پرونده ایجاد کرده، فرایندی زمان‌بر اسات. اگر فرایند عادی شدن پرونده ایران در شورای امنیت و نهایتاً اجرای توافق و عادی شدن پرونده در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز به همین اندازه طول بکشد، تاریخ ایران به مدت 25 سال – ربع قرن – درگیر پرونده هسته‌ای بوده است. این بازه زمانی و اهمیت آن به حدی است که پژوهش‌ها و داوری‌های تاریخی فراوان، مناقشه‌برانگیز و مهم را در پی داشته باشد. تاریخ درباره 12 سال گذشته و تأثیرات آن سکوت نخواهد کرد، لیکن بخش مهمی از این گفت‌وگوها و داوری‌ها باید بر تحلیل شرایط پساتوافق متمرکز باشد. پساتوافق فرصتی بازیافته است که می‌تواند حتی به ضدفرصت تبدیل شود.

 

به سوی پساتوافق

1.       شرایط پیشاتوافق، همکاری‌های منطقه‌ای ایران را مختل کرده و به شرایط خطرناکی در منطقه خاورمیانه انجامید. بی‌ثباتی در سوریه، یمن و عراق اگرچه علتی درونی داشته و محصول تاریخ سرکوب و توسعه‌نیافتگی در این کشورهاست، اما با ایران‌هراسی و تلاش برای تضعیف ایران همراه شده است. پس از توافق، شرایط مساعدتری برای تعدیل سطح خصومت مندرج در مناقشات منطقه‌ای وجود دارد و پس از نهایی شدن توافق، میزان ضرورت ائتلاف‌های تاکتیکی و راهبردی علیه ایران می‌تواند کاهش یابد. این وضعیت جدید به عملکرد ایران در شیوه بهره‌برداری از توافق بستگی دارد. می‌توان از توافق برای کاستن از سطح تهدیدها یا برای افزایش آن‌ها استفاده کرد. توافق نه یک مسیر تعیّن‌یافته، بلکه یک بزنگاه است، یک دوراهی که ایران به عنوان بازیگر اصلی، و کشورهای منطقه به عنوان همکاران یا رقبای راهبردی، سهمی به‌سزا در تعیین مسیری که انتخاب خواهد شد دارند. عصر پساتوافق به شرطی منجر به همکاری‌های منطقه‌ای خواهد شد که میزان کلی تهدید برای همگان کاهش یابد. در غیر این صورت فرسایش تدریجی دولت-ملت‌ها در خاورمیانه تشدید می‌شود، مسابقه تسلیحاتی اوج می‌گیرد، و فرایند خلق «دولت‌های بی‌سرزمین» و «سرزمین‌های بی‌دولت» آینده‌ای مبهم و خطرناک برای مردم این منطقه ایجاد می‌کند.

2.       عصر پساتوافق شاهد همکاری‌های راهبردی جدیدی است که در شرایط مخاصمه پیشاتوافق و تلاش برای بر هم زدن مذاکرات شکل گرفته‌اند. عربستان سعودی جای پای فرانسوی‌ها را به عنوان شریکی راهبردی در منطقه باز کرده و شاید الگوهای جدیدی از تعامل با روسیه و حتی چین را آزموده است. این الگوهای جدید به محض اجرایی شدن توافق به همان مسیرهای پیشین بازنمی‌گردند. شیوه تعامل آمریکا با شرکایی نظیر عربستان و اسرائیل در جریان توافق، ادراک جدیدی از نقش آمریکا در این منطقه ایجاد می‌کند و کشورهایی نظیر عربستان مجبورند به گونه‌های دیگر از تعامل راهبردی در منطقه و جهان بیندیشند. منطق و الزامات این ادراک جدید تحت تأثیر شیوه بازیگری ایران در منطقه قرار دارد.

3.       شیوه عمل ایران و سایر دولت‌های دخیل در مذاکرات می‌تواند به تقویت موضع طرفداران گفت‌وگو و دیپلماسی یا طرفداران تحریم و مخاصمه بینجامد. اصرار بر پاسداشت دست‌آوردهای توافق می‌تواند تأثیری عمیق بر شیوه حل و فصل بحران‌های بین‌المللی و منطقه‌ای بگذارد. الزامات ناشی از یکی از طولانی‌ترین مذاکرات در تاریخ دیپلماسی، می‌تواند تأثیری ماندگار بر شیوه حل مناقشات در جهان بگذارد. اما این تأثیر به اندازه سایر گزینه‌ها در حالت بزنگاهی است. به همان اندازه که «صلح در دسترس است» به همان اندازه نیز «در خطر است.» کنشگری و بازیگری کنشگران مهم است که مشخص می‌کند تاریخ به سوی کدام یک پیش می‌رود.

4.       توافق در شرایط «درک کردن دشمن» حاصل شده است. تصمیم‌گیران اصلی در ایران و آمریکا، یکدیگر را علی‌رغم همه مخاصمات تاریخی، درک کرده‌اند. هر دو طرف با این باور عمل کرده‌اند که تسلیم کردن طرف مقابل ممکن نیست یا هیچ فایده‌ای ندارد. هر دو طرف بر این مبنا عمل کرده‌اند که به یکدیگر اعتماد ندارند و مخالفان‌شان در انتظار بر هم زدن هر توافقی هستند. پژوهش‌های بیشتری برای تبیین این‌که چگونه چنین تعاملی امکان‌پذیر شده لازم است، اما باید شرایط پساتوافق را نیز بر مبنای همین الگو سامان داد. این سخن بسیاری را خوش نمی‌آید، اما باید همواره به یاد داشت که دشمن یا رقیب راهبردی، موجودیتی یکدست و منسجم نیست و همواره جریان‌های تفکر و عمل رقیب در یک بدنه سیاسی پیچیده و متکثر وجود دارند که می‌توان از آن‌ها برای تحقق منافع ملی بهره گرفت.

5.     جهان با خطر تروریست‌های مذهبی، حمله‌های سایبری، گرم شدن زمین و زوال محیط زیستی، و بحران در بازارهای اقتصادی به‌هم پیوسته جهانی مواجه است. همه کشورها به درجاتی با این تهدیدها روبه‌رو هستند و متأسفانه ما در کانون بخشی از خطرناک‌ترین این تهدیدها قرار داریم. این‌ها مسائلی نیستند که بتوان با نظامی‌گری به آن‌ها پاسخ داد، و صرف برتری اقتصادی و نظامی هم تضمینی برای حل آن‌ها نیست. منطقه خاورمیانه و جهان پساتوافق می‌تواند جایی امن‌تر و باثبات‌تر برای پرداختن دسته‌جمعی به چنین مسائلی باشد. اما باید در قالب منطق چنین رویکردی به توافق اندیشید و درباره پذیرش آن تصمیم سیاسی گرفت.

6.       عصر پساتوافق، زمان تجاری و تابع محاسبات اقتصادی شدن صنعت هسته‌ای است. ابعاد محرمانه قابل توجهی در برنامه هسته‌ای باقی نمی‌ماند و صنعت هسته‌ای مثل هر صنعت دیگری در معرض بحث و بررسی انتقادی درباره ارزش اقتصادی و جایگاهش در نظام اولویت‌ها قرار می‌گیرد. کشور برای رسیدن به چنین نقطه‌ای هزینه‌های زیادی پرداخته، اما این پرونده می‌تواند به مدلی برای بررسی سیاست علم و تکنولوژی تبدیل شود. فرایند طی‌شده تا این لحظه، تابوی گفتن و شنیدن بسیاری از سخن‌ها و نقدها را شکسته است و هیچ دلیلی وجود ندارد که در آینده هر مسأله‌ای در عرصه تکنولوژی، و به‌طور اخص، سیاست‌گذاری عمومی، در معرض چنین بحث و بررسی انتقادی‌ای قرار نگیرد.

بر پایه چنین تحلیل‌هایی، عصر پساتوافق و پساتحریم را نباید به برداشته شدن تنگناهای اقتصادی فروکاست، بلکه باید تصویر بزرگ‌تری از آن ترسیم کرد که منافع ملی و همکاری جهانی در قالب آن معنایی متفاوت خواهد داشت. «قدرت هوشمند دسته‌جمعی» مفهومی صیقل‌نخورده ولی مستعد برای توصیف هدفی است که می‌تواند در فردای پاسداری از دست‌آوردهای توافق هسته‌ای، به دست آید و ایران و همه کشورهای منطقه و طرف‌های مذاکرات از آن بهره ببرند. مردم ایران بیش از همه، و جهان به‌طور کلی، برای رسیدن به چنین دست‌آوردی هزینه‌های سنگینی پرداخته‌اند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۴
محمد فاضلی

این مطلب در روزنامه ایران 4 مرداد 1394 منتشر شده است.

--------------------------------------------------------------------------

در دو سه روز اخیر جامعه پزشکی کشور واکنش‌های نسبتاً تندی نسبت به ماجرای قتل یک پزشک در اردبیل نشان داده‌اند. فضای رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی هم به طور کم‌سابقه‌ای به تسخیر واقعه درآمده است. اولین تحقیقات قضایی و پلیسی حاکی از آن است که قتل اخیر به لحاظ انگیزشی ماهیت شخصی داشته و خارج از چارچوب رابطه پزشک و بیماران رخ داده است. قتل، رخدادی تلخ است و بروز آن برای هر انسانی با هر شغل و مشخصاتی، ناگوار و محکوم است، اما این امر مانع از آن نمی‌شود که برای تحلیلی جامعه‌شناختی از واکنش جامعه و بالاخص همکاران مقتول تلاش نکنیم.

اول؛ این یک واقعیت تلخ است که بسیاری از انسان‌ها به دلیل شغل‌شان به قتل می‌رسند. افسران پلیس در درگیری با مجرمان، نظامیان هنگام انجام وظیفه در درگیری‌های نظامی، قضات به دلیل تنش با متهمان یا شاکیان، مشاغلی همچون طلافروشان به دلیل درگیری با دزدان در سرقت از اموال‌شان، استادان دانشگاه به دلیل نارضایتی دانشجویان و... همگی مقتولانی هستند که به دلیل شغل‌شان به قتل می‌رسند. بنابراین کشته شدن به واسطه شغل، وضعیت خاصی نیست و اختصاص و انحصار به شغل و صنف ویژه‌ای مثل پزشکان ندارد. برای مثال اول آذرماه 1393 یک معلم فیزیک در بروجرد با ضربات چاقوی دانش‌آموز 15 ساله کشته شد.

دوم؛ امنیت شغلی ضرورت و پیش‌نیاز فعالیت همه گروه‌ها است نه یک گروه اجتماعی خاص. این‌گونه نیست که یک صنف به امنیت شغلی بیش از دیگران نیاز داشته باشد. ممکن است استدلال شود که همراهان بیماران در شرایط عصبی مناسبی نیستند و از این جهت پزشکان بیشتر در خطر هستند اما آیا مراجعه‌کنندگان به دادسراها و دادگاه‌ها کمتر از همراهان بیماران عصبی هستند و همین اندازه خطر کارکنان دادگستری‌ها را تهدید نمی‌کند؟ و در محیط‌های درمانی، پرستاران به اندازه پزشکان در معرض خطر نیستند؟ به این ترتیب به نظر می‌رسد مطالبه امنیت صنفی، اختصاص به جامعه پزشکی ندارد. از سوی دیگر، آیا پزشکان نخبه‌تر از استادان دانشگاه قضات برجسته، کارآفرینان و کارخانه‌داران خلاق، مدیران و سیاستمداران کارآمد، یا معلمان مبرز هستند؟ حداقل تصور من این است که پزشکان الزاماً از رتبه نخبگی فراتر از فیزیکدانان، کارآفرینانی که ترکیبی پیچیده از کار، سرمایه و خلاقیت را برای خلق ثروت و قدرت فردی و ملی به کار می‌گیرند، یا قضاتی که از پس پرونده‌های بزرگ برمی‌آیند برخوردار نیستند.

سوم؛ اگر مطالب فوق را کنار هم بگذاریم، با این سؤال مواجه می‌شویم که بازتاب گسترده و واکنش‌های تند جامعه پزشکی کشور نسبت به قتل پزشک اردبیلی برای چیست یا نشان از چه چیزی دارد؟ به گمان من نفس حمایت پزشکان از تسریع در اجرای قانون در قبال واقعه مذکور و اعلام همدردی، عملی کاملاً انسانی و قابل فهم و ستایش است اما در پس این رخداد چیز دیگری را نیز می‌توان مشاهده کرد.

1- حرفه پزشکی یکی از قدرتمندترین سازمان‌های دفاع از منافع حرفه‌ای را داراست. سازمان نظام پزشکی به دلایل مختلف احتمالاً قدرتمندترین سازمان برای دفاع از منافع حرفه‌ای در حیطه اختیارات خود است. این سازمان بسرعت وارد عمل شده و به شکل نامشروط خواستار تضمین امنیت شغلی پزشکان شده است.

2- جامعه پزشکی آگاهانه یا ناآگاهانه وارد منازعه‌ای برای افزایش اقتدار و مشروعیت خود شده است. پزشکان در این ماجرا و حتی با تأکید بر واژگانی نظیر «فجیع» و بدون توجه به اینکه شاید چیزی فراتر از مقولات پزشکی عامل قتل بوده باشد، اهمیت شغل خود و مشروعیت جایگاه و اقتدار خود در جامعه را به رخ می‌کشند.

این دو نکته وجهی از وجوه حضور اجتماعی پزشکی در جامعه ایرانی را آشکار می‌سازد. پزشکان در حالی که شغلی در کنار سایر مشاغل هستند و کمابیش به اندازه سایر مشاغل از نخبگی و توان ذهنی بهره دارند و در حالی که «انسان حرفه‌ای» هستند، می‌کوشند تا از منظر «حرفه انسانی» به مسأله نزدیک شوند و با افزودن بار احساسی و عاطفی رخداد واقع شده، موضوع اقتدار و مشروعیت را به سطحی دیگر بکشانند و به این طریق وارد «سیاست تمایز» می‌شوند: پزشکی به مثابه حرفه‌ای برتر، انسانی‌تر، شایسته احترام‌تر و مهم‌تر. مسأله این است که جامعه ایرانی به شکل تبعیض‌آمیزی این اقتدار را برای پزشکان قائل شده است در حالی که سایر حرفه‌ها از آن بی‌بهره‌اند. استادان دانشگاه، کارفرمایان یا حتی پرستاران در فرآیندی اجتماعی - و نه برآمده از برتری‌های واقعی صنفی - از چنین حق و اقتداری محروم شده‌اند. قتل افراد کاری بسیار غیر‌انسانی و زشت است، اما ندیدن فرآیندهای آلوده به تبعیض نیز می‌تواند قاتل جامعه باشد.

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۶
محمد فاضلی

این متن در تاریخ سی و یک تیر 1394 در سایت فرارو منتشر شده است.

-----------------------------------------------------------------------

پاسخ گفتن به منتقدان توافق هسته‌ای از منظر سناریوپژوهی نیز امکان‌پذیر است. سناریوپژوهی مقتضیاتی دارد که در یک متن کوتاه امکانی برای آن نیست، لیکن تا حدودی می‌توان ایده اصلی را مطرح کرد.

به گمان من چند گزاره زیر، درستی سناریوی توافق را قابل استنتاج می‌سازند:


1. مقام معظم رهبری، در جایگاه مرجع تقلید و ولی فقیه، تولید، نگهدای و کاربرد سلاح‌های هسته‌ای را حرام اعلام کرده‌اند. 

2. سابقه منع کردن ساخت و کاربرد تسلیحات شیمیایی توسط امام خمینی (ره) در خلال جنگ ایران و عراق، شاهدی بر پایبندی ایران به حرمت ساخت و کاربرد سلاح‌های کشتار جمعی است. 

3. تأمین سوخت رآکتور و سایر کاربردهای مد نظر ایران غنی‌سازی بیش از 20 درصد لازم ندارد. 

4. ایران قطعنامه‌های شورای امنیت را که ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل متحد صادر شده‌اند، غیرقانونی دانسته و اساساً خود را تهدیدی برای امنیت بین‌المللی نمی‌داند.

5. از گزاره‌های فوق نتیجه می‌شود که ایران به دلایل مذهبی، عدم نیاز صنعتی، و نفی اتهام تهدید امنیت بین‌المللی، هرگز به دنبال غنی‌سازی بیش از 20 درصد نخواهد بود. 

6. اظهارات جان کری درخصوص این‌که ایران در پانزده سال گذشته مواد هسته‌ای و تکنولوژی ساخت سلاح هسته‌ای را داشته، اما عزم سیاسی ساخت چنین تسلیحاتی را نداشته، شاهدی بر درستی گزاره‌های قبلی حتی از منظر آمریکاست. 

7. ساخت سلاح هسته‌ای به غنی‌سازی تا بیش از 90 درصد نیاز دارد. وقتی ایران به غنی‌سازی بیش از 20 درصد اقدام نخواهد کرد، پس هرگز به تهدیدی بدل نمی‌شود که طرف‌های مذاکره‌کننده را از بیم ساخت بمب پای میز مذاکره و دادن امتیازهای بیشتر بکشاند. 

اگر طرف‌های مذاکره‌کننده کاملاً به مواضع ایران اعتماد داشته باشند، و اگر منتقدان توافق هسته‌ای به گزاره‌های اعلامی خود – چیزهایی شبیه گزاره‌های 1 تا 5 این نوشتار – پایبند باشند، بهترین حالت برای طرف‌های مذاکره‌کننده با ایران، ترک میز مذاکره و رهاکردن ایران در شرایط تحریم است. وضعیت ساده‌ای است: ایران بیش از 20 درصد غنی‌سازی نمی‌کند و تهدیدی برای ساخت بمب نیست، پس چه ضرورتی برای مذاکره با ایران و دادن امتیازهایی – حتی کمتر از آن‌چه در توافق ذکر شده – وجود دارد؟ ایرانی‌ها برای رسیدن به غنی‌سازی 20 درصدی که تهدیدی متوجه امنیت بین‌المللی و تغییر موازنه قدرت نمی‌کند، خود را در دام چندین قطعنامه، تحریم‌های چندجانبه و چندلایه قرار داده‌اند و چرا باید به آن‌ها فرصت داد تا از این دام خارج شوند؟

منتقدان داخلی توافق برای مقابله با این استدلال، می‌توانند بگویند ایران غنی‌سازی در سطوح بالاتر را دنبال خواهد کرد تا طرف‌های غربی وارد مذاکره و دادن امتیازهای بیشتر شوند. اما این کار به معنای نقض همه گزاره‌های قبلی خودشان و پذیرش اتهام‌های مندرج در قطعنامه‌ها و سخنان طرف‌های مذاکره‌کننده است. رفتن به سمت غنی‌سازی بیش از 20 درصد، به معنای تأیید نگرانی‌ها درباره گریز هسته‌ای، زیر پا گذاشتن فتوای مذهبی و تبدیل شده به تهدید امنیت بین‌المللی است. توجیه نیاز صنعتی به غنی‌سازی بیش از 20 درصد نیز دشوار است. 

توافق محصول شرایطی است که ایران به اصول خود پایبند است و بنابراین تحریم به بهانه تلاش برای ساخت سلاح هسته‌ای را ناعادلانه می‌داند. از سوی دیگر، 1+5 نیز به پایبندی ایران به اصول اعلام شده‌اش اعتماد ندارند. بنابراین نمی‌توانند نسبت به فعالیت هسته‌ای ایران بی‌تفاوت باشند.

با این اوصاف، بر عهده منتقدان توافق است که توضیح دهند اگر ایران نمی‌خواهد اصول خود را زیر پا بگذارد – به فتوای مذهبی پایبند است، تهدید امنیت بین‌المللی نیست، و برای غنی‌سازی فراتر از 20 درصد انگیزه‌ای ندارد – و از 5+1 می‌خواهند که به این اصول ایران اعتماد کنند، چه دلیلی برای کشاندن 5+1 پای مذاکره و اساساً شروع فرایند تلاش برای رفع تحریم‌ها باقی می‌ماند؟ هر گزینه دیگری غیر از توافق، تمام نظام استدلالی منتقدان توافق هسته‌ای در ایران را به هم می‌ریزد. 

گزاره‌هایی که منتقدان توافق هسته‌ای درستی آن‌ها را تأیید می‌کنند، و ایران را از ابتدا پایبند به آن‌ها دانسته‌اند، هیچ سناریویی غیر از توافق را پیش پای ایشان قرار نمی‌دهد. از این منظر، خوب است که طرف‌های مذاکره‌کننده به متعهد ماندن ایران به اصول خودش اعتماد کامل ندارند.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۴
محمد فاضلی