دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران
حق داریم ایده‌‌های‌مان را درباره کشوری که از آن ماست بیان کنیم، به پایداری بقا و ارتقای آن بیندیشیم، و زندگی بهتری مطالبه کنیم. مکلفیم به فکر ایران باشیم و آن‌را آباد و آزاد بخواهیم. باید به قضاوت تاریخ درباره خود بیندیشیم، و کاری کنیم درخور سرزمین و مردمان تمدنی تاریخی، پیش از آن‌که ضعف عقلانیت ما را عبرت تاریخ سازد.
محتوای این وبلاگ از طریق این کانال تلگرام هم در دسترس است. https://telegram.me/fazeli_mohammad

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برجام» ثبت شده است

این مصاحبه در روزنامه ایران مورخ 3 مرداد 1395 منتشر شده است.

-----------------------------------------------------------------------------------

آقای روحانی، توافق هسته‌ای ایران و 1+5 را به آب، محیط زیست و سایر حوزه‌ها پیوند زد. این امر نشان می‌دهد رئیس جمهوری نگاه توسعه‌ای به برجام دارد و آن را در یک موضوع خاص، محدود شده نمی‌داند. محدودیت اصل توافق هسته‌ای با این نگاه کلان توسعه‌ای، چطور قابل جمع است؟

ظاهر ماجرا این است که برجام تنها درباره یکی از مسائل ایران است، درحالی که مسائل متعددی روی میز سیاستگذار و کنشگران توسعه کشور وجود دارد؛ مسائلی نظیر اصلاح نظام بانکی و اداری، اصلاح حقوق و دستمزدها یا نظام شفافیت اطلاعات و به طور کلی، کارآمدکردن دولت. اما، می‌توان این پرسش را مطرح کرد که چرا از میان این همه مسائل، دولت بر برجام متمرکز شده و برای حل آن اقدام کرده و چرا دولت و آقای روحانی معتقدند برجام دستاورد بزرگی است؟ واقعیت این است که مجموعه سیاست یک کشور به دو بخش سیاست داخلی و خارجی تقسیم می‌شود که، سیاست خارجی عمدتاً معطوف به تأمین امنیت همه‌جانبه است. یعنی همه آنچه در سیاست خارجی صورت می‌گیرد، معطوف به تأمین امنیت همه جانبه در بین بازیگرانی است که جهان را تشکیل می‌دهند؛ اعم از بازیگران دولتی و غیر دولتی. محیطی که ما در آن کار می‌کنیم، یعنی عمده عناصر سیاست داخلی، بر بستر محیط سیاست خارجی عمل می‌کنند. جهانی شدن و گسترش ارتباطات، تعاملات کشورها نیز پیچیده‌تر شده که این امر، سبب افزایش تأثیرگذاری آن بر فضای داخلی شده است.

رونالد رابرتسون جهانی شدن را به «افزایش حضور غریبه در فضای خودی» تعبیر کرده است. این بدان معناست که در عصر جهانی‌شدن دیگران بر زندگی شما بشدت تأثیر دارند. اکثریت شکننده‌ای از مردم بریتانیا تصمیم گرفتند از اتحادیه اروپا خارج شوند و هنوز این خروج عملیاتی نشده است، اما تحلیلگران در این باره می‌نویسند که این تصمیم چه اثری بر قدرت نسبی اتحادیه اروپا، روابط دو سوی اقیانوس اطلس یا روابط و وزن اتحادیه اروپا در قبال روسیه و ژئوپلتیک اروپای شرقی خواهد گذاشت. بنابراین تأثیر یک تصمیم درباره سیاست خارجی، تنها در همان حوزه یا موضوع متوقف نمی‌ماند.

مثلاً  روابط بانکی در دنیای امروز بسیار پیچیده و تعیین‌کننده است؛ زنجیره‌های تولید و ارزش شکل گرفته‌اند و بسته به اینکه در کجای زنجیره ارزش واقع شده باشید، سهم شما از ارزش و سود تغییر می‌کند. پرونده سیاست خارجی در چنین نظام جهانی پیچیده‌ای، پرونده‌ای در کنار سایر پرونده‌ها نیست، بلکه بستر سایر پرونده‌ها به شمار می‌رود، بویژه اگر پرونده‌ای با موضوع قطع دسترسی کشور به تسهیلات نظام بین‌الملل باشد. لذا معتقدم پرونده هسته‌ای بستر طرح، حل، رفع یا راهبردهای مواجهه با سایر مسائل است.

 

توجه شما به ارتباط   با نظام جهانی، بویژه بخش توسعه‌یافته آن درحالی است که اساساً در کشور ما هنوز سر نوع رابطه با غرب اجماع وجود ندارد. ضمن اینکه برجام تنها یک مسأله از مسائل سیاست خارجی ما را حل کرده و بحث بر سر سایر مسائل همچون حقوق بشر و موشکی همچنان در جریان است.

پرونده هسته‌ای در بستر مجموع پرونده‌های سیاست خارجی ایران، جزو مهم‌ترین پرونده‌ها بود و اتفاقاً حل شدن آن به این موضوع ارتباط دارد که سایر مسائل چگونه مدیریت شود. زیرا مجموعه پرونده‌های سیاست خارجی ایران، بستر چگونگی طرح، حل و رفع سایر پرونده‌هاست. آقای روحانی به همین خاطر صریح می‌گوید که آب خوردن مردم هم به مسأله هسته‌ای و تحریم‌ها ربط دارد. من در یادداشتی 12 دلیل آوردم که چرا تحریم‌ها بر آب خوردن مردم و محیط زیست اثر دارند. آب خوردن ما با تجارت محصولات کشاورزی، انتقال فناوری لازم برای صرفه‌جویی در مصارف آب یا انتقال فناوری برای کنترل آلودگی آب‌ها اثر دارد و به همین ترتیب روی گسترش صنایع اثر دارد. اقتصاد ایران قرار است براساس اقتصاد مقاومتی، درون‌زا و برونگرا شود و می‌دانید که صادرات یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های برون‌گرایی در اقتصاد، است. تولید با دانش روز و دسترسی به فناوری و دسترسی به بازارها و شبکه‌های بانکی و بیم‌های جهانی برای صادرات ضروری است. بنابراین مسأله هسته‌ای و برجام، یک پرونده کنار بقیه پرونده‌ها نیست. این واقعیت را بپذیریم که بدون حضور در بازارهای جهانی نمی‌شود مشکلات اقتصادی را حل کرد. انتقال فناوری بدون ورود به نظام تجارت بین‌الملل در دنیای امروز ممکن نیست یا اگر باشد، با سرعتی بسیار کندتر از بقیه حرکت خواهیم کرد و این به نفع توازن استراتژیک قوای ما در مقایسه با رقبا نیست.

 

تحریم‌هایی که ایران را به‌طور کلی از اقتصاد جهانی منفک کرد، تقریباً از سال 90 آغاز شد، درحالی که تا پیش از تحریم‌ها، اقتصاد ایران مشکلات زیادی داشت. ضمن اینکه ما بوروکراسی بیمار ایرانی را نیز داریم که دستور کار و سیاست‌های دولت‌ها را تغییر می‌دهد و کار خود را می‌کند. چطور می‌توان چشم‌انداز روشنی برای برجام تصور کرد در حالی که این مشکلات کماکان باقی است.

برجام شرط لازم است، نه شرط کافی؛ یعنی اگر از دیوار تحریم‌ها رد نشویم، ورود به بقیه اصلاحات هم ناممکن یا بسیار دشوار می‌شود. وضعیت امروز با 50 سال پیش بسیار تفاوت دارد، زیرا امروز اصلاحات در داخل نیازمند تعامل با جهان است. عصر اتکای صد درصد به داخل تمام شده و بدون ارتباطات سازنده با جهان نمی‌توان به اندازه کافی یا حتی به اندازه لازم توسعه پیدا کرد. تحریم‌ها از این نگاه، واقعاً خسارت‌بار بودند، اما این بدان معنا نیست که با رفع آنها همه مشکلات حل می‌شود و از امروز یک روند صعودی را آغاز می‌کنیم. کشورهایی هستند که تحریم نیستند، اما درون فقر و توسعه نیافتگی دست و پا می‌زنند. بنابراین، متغیر روابط بین‌الملل، بستر و شرط لازم است، اما شرط کافی نیست و ما حتماً نیازمند اصلاحات در داخل هستیم. اگر نظام بانکی ما همین باشد که هست، ما از برجام استفاده چندانی نخواهیم برد، زیرا این نظام بانکی غیرشفاف، با انواع مشکلاتی که دارد، بستر مساعدی برای تأمین مالی توسعه مولد و کارکردن با شرکت‌های بین‌المللی نیست. گفته می‌شود که امریکایی‌ها در اجرایی‌شدن برجام کارشکنی‌هایی می‌کنند، اما بخش مهمی از آنچه  سبب می‌شود دنیا با نظام بانکی ما کار نکند، مشکلات درون نظام بانکی است. لذا بدون اصلاحات در داخل، ظرفیت استفاده از برجام ایجاد نخواهد شد. اما معنی این حرف نفی اهمیت برجام نیست. برجام دستاورد بسیار بزرگی است، به شرط اینکه بتوانیم در درون، نیروی سیاسی، حمایت اجتماعی و اجماع لازم را ایجاد کنیم.


اجماع نه تنها روی برجام وجود ندارد، بلکه برای اصلاحات ضروری که به آن اشاره می‌کنید و اساساً درباره صورت مسائلی که ایران با آن مواجه هست هم اجماع وجود ندارد. بسیاری اکنون معتقدند ما در اوج موفقیت و شکوفایی قرار داریم.

به همین دلیل معتقدم مهم‌ترین اتفاقی که باید در داخل بیفتد، گفت‌و‌گوی بین همه ذی‌نفعان، تأثیرگذاران و کسانی است که تاریخ سیاستگذاری و سیاست در ایران را رقم زده‌اند. ما احتیاج به گفت‌وگوی فراگیر بین جناح‌ها، نخگبان، ذی‌نفعان دانشگاهی و بخش خصوصی و دولتی، کشوری و لشکری و بوروکرات‌هایی داریم که این نظام را تجربه کرده‌اند و بر سرنوشت آن مؤثر هستند.

 

حول چه موضوعی؟

حول مسائل سیاستی اصلی که توسعه‌نیافتگی را تداوم می‌بخشند، مسائلی که برای همه کشورها کم و بیش وجود دارند. ما در ایران باید درباره اقتصاد سیاسی و مسأله توزیع رانت به اجماع دست یابیم. شاید پیچیده‌ترین مسأله‌ای که در ایران باید به آن رسیدگی شود، مسأله کمیت، کیفیت و چگونگی توزیع رانت است. همه کشورهای جهان درباره چگونگی توزیع رانت مکانیزم‌های خاص خود را دارند. رانت‌ها به‌طور کلی به دو دسته مولد و غیرمولد تقسیم می‌شوند. منظور از رانت‌های مولد، مانند رانتی است که دولت در کره جنوبی به شرکت‌های خصوصی این کشور داد تا رشد کرده و بزرگ شوند.

تاریخ توسعه با ساختار و کارکرد توزیع رانت پیوند خورده است. کره جنوبی با رانت مولد توسعه یافته است و شرکت‌های خودروسازی، لوازم خانگی و فولادسازی این کشور بر بنیان رانتی که دولت فراهم کرد، توسعه پیدا کردند؛ رانت‌هایی چون دسترسی به ارز خارجی، تعرفه گمرکی و حتی انحصارهایی که از شرایط خاص و زمان‌بندی مشخص تبعیت می‌کردند. اما رانت‌هایی که در کشور ما توزیع شد، اغلب غیرمولد بوده‌اند. رانت ارزی در ایران، پرداخت شده، یا انحصار تولید خودرو وجود دارد، اما این رانت‌ها به رقابتی شدن کمک شایانی نکرده‌اند و زمان‌بندی و محدودیت هم نداشته‌اند. معتقدم بنیادی‌ترین مسأله‌ای که حاکمیت باید درباره آن تصمیم بگیرد، بازنگری در کمیت، کیفیت، چگونگی و دریافت‌کنندگان رانت و هدف نهایی ارائه رانت‌هاست. پرسش این است: آیا این رانت‌ها به ارتقای سیستم یا به نابودی آن کمک می‌کنند؟ رانت موضوعی است که سایر مسائل در ذیل آن طرح می‌شود. حتی اگر وارد مسأله آب شوید، می‌بینید که مسأله اصلی توزیع رانت است. قیمت نداشتن یا عدم قیمت واقعی آب، رانتی است که به کشاورز، صنعتگر و شهرنشین پرداخت می‌شود. معتقدم کلیدی‌ترین موضوعی که باید درباره آن گفت‌و‌گو شود، اولاً تقسیم رانت به دو بخش مولد و غیرمولد و بعد، تصمیم‌گیری درباره اینکه رانت‌های غیرمولد چگونه کاهش یابد و رانت‌های مولد چگونه به سمت توسعه‌گرا بودن، هدایت شوند.

همه دولت‌های جهان رانت توزیع می‌کنند. موضوع مهم این است که رانت‌ها در برابر عملکردها پرداخت شوند و اینکه آیا رانت‌ها از طریق مکانیزمی فاسد گسترش پیدا می‌کنند یا از طریق مکانیزمی سالم؟ به عبارت دیگر، بسیار شفاف می‌توان رانت ارانه داد. اگر به صورت شفاف به یک شرکت خودروسازی 5 یا 10 سال رانت تولید انحصاری بدهید، این رانت شفاف را در برنامه مشخصی به این شرکت می‌دهید تا به اهداف خود دست یابد و پس از این مدت، بازار بتدریج آزاد شود. این رانت، می‌تواند مولد باشد و بسیار شفاف هم هست. بنابراین مسأله اصلی کشور تصمیم‌گیری درباره چگونگی توزیع رانت است و اینکه رانت‌ها مولد باشند یا غیرمولد باشند، شفاف باشند یاغیرشفاف. ذیل این مسأله، بقیه مسائل طرح می‌شود. یک مسأله بزرگ ما محیط زیست، دیگری صندوق‌های بازنشستگی و دیگری اصلاح نظام اداری است. به نظرم آنچه تحت عنوان فیش‌های حقوقی به عنوان مسأله نظام حقوقی ما شده است، ده درصد مسائل نظام اداری ما هم نیست.

 

شما نقش بزنگاه‌های تاریخی در توسعه سیاسی و اقتصادی کشورهای ایران، ترکیه و کره جنوبی در سال‌های میانه دهه 50 میلادی را بررسی و با هم مقایسه کرده‌اید. بفرمایید توجه به زمان چه پیامدی برای ما خواهد داشت؟ آیا امروز، با چنین دیدگاهی، فاصله با کشورهای توسعه‌یافته را درک خواهیم کرد؟

ما به این سمت می‌رویم که در سطح عمومی درک کنیم نظام بین‌الملل رقابتی است و معنای ملموس این رقابت چیست، سایرین در حال تحول هستند و امنیت کشورها تابع قدرت نسبی در مقابل دیگران است. اگر ما ثابت بمانیم و بقیه رشد کنند، امنیت ما در معرض خطر قرار می‌گیرد. بنابراین امنیت همواره مقوله‌ای نسبی و تابعی از رشد، قدرت و میزان توانمندی‌های ما در قیاس با دیگران است. اما همان طور که زمان می‌گذرد، متغیرها نیز تغییر می‌کنند. مسائل در جهان، زمان‌مند هسند. ما تا ابد فرصت نداریم که مسائل بانکی خود یا مسأله محیط زیست و آب را حل کنیم.

بازه زمانی که در اختیار هر کشور هست تا مسائل خود را حل کند و مانع از این شود که غیرقابل حل شوند، محدود است. نکته دیگر اینکه اگر در 50 سال پیش توسعه را آغاز می‌کردیم، رقبای ما چند کشور توسعه‌یافته بودند، اگر 30 سال پیش آغاز می‌کردیم، شرق آسیایی‌ها و امریکای لاتینی‌ها رقبای ما بودند، اما امروز با هند، روسیه، ویتنام کامبوج، امارات و چند کشور دیگر هم رو به رو هستیم. این کشورها هر یک در حال تصاحب بخشی از بازار هستند و ما تا ابد فرصت نداریم.

علاوه بر این، ما با فشردگی زمان هم رو‌به‌رو هستیم. فشردگی زمان یعنی اگر هم‌اکنون اصلاح حکمرانی آب را آغاز کنیم، یک مسأله است و اگر 20 سال پیش شروع می‌کردیم، وضعیت، متفاوت می‌بود. برجام امکانی برای درک مفهوم تغییریافته زمان ایجاد کرده است. منصفانه نیست ولی خوب است که آگاه شویم دو یا سه دهه را در مسابقه جهانی توسعه از دست داده‌ایم و امروز برجام این انتظار را ایجاد کرده است که در 76 روز پاسخ دهیم چه تحولی ایجاد شده است.

شما فشارهای داخلی وارده برای ناکام ماندن برجام را نادیده می‌گیرید یا آنها را کم‌اهمیت تلقی می‌کنید؟ فشارهایی که نشان می‌دهد برخی نگران از دست دادن منافع خود هستند. می‌پذیرید که این فشارها توانسته تاحدودی موفق باشد؟

مقدارموفقیت این فشارها را نمی‌دانم، اما این مسأله نیز به اجماع و آنچه پشت سر اجماع قراردارد، باز می‌گردد. پشت سر هر اجماعی، توافقی درباره توزیع منابع و منافع قرار دارد. اگر امروز ایران و 1+5 به توافق دست یافته‌اند، به این دلیل بود که بر سر چگونگی توزیع منافع از این توافق، به تفاهم دست یافته‌اند. هر اجماعی در خانواده، دوستی و در شرکت‌ها، مبتنی بر نوعی از ساختار توزیع منافع است. آن‌چه باید به دنبال سامان دادن به آن بود، تنظیم ساختار توزیع منافع است به گونه‌ای که مانع توسعه نشود و به نفی قاعده بازی نینجامد.

 

این سؤال را در گفت‌و‌گوی پیشین هم از شما پرسیدم. اجماع نیازمند گفت‌و‌گوست، درحالی که ما در تاریخ معاصر، نمونه‌ای از گفت‌وگو درباره مسائل داخلی، نداریم. دکتر کاتوزیان معتقد است ما در ایران همواره با عدم سازش مواجه بودیم و شما گفتید دلیل این عدم سازش، این است که منازعه همواره بر سر ارزش‌های غایی بوده است. در غیاب این گفت‌وگو، چه می‌توان کرد؟

می‌توان دو گونه مسأله را طرح کرد. نخست اینکه می‌توان گفت ایرانیان نمی‌توانند با هم گفت‌وگو کنند، زیرا آموزش، تربیت و توانمندی ذهنی گفت‌وگو ندارند. جور دیگری هم می‌شود گفت؛ اینکه ما با هم گفت‌و‌گو نمی‌کنیم از آن جهت است که درباره ساختاری از تقسیم منافع با هم به توافق نرسیده‌ایم. اگر مانند نهادگراها به مسأله نگاه کنیم، می‌بینیم که همه اتفاقات، ناشی از یک طراحی نهادی نبوده است. یعنی این طور نبوده که کنشگر آگاه متخصص، نظام خاصی را طراحی کرده باشد.

نظام‌ها در فرایند تحولات اجتماعی، در بزنگاه‌ها و به دلیل شوک‌های عینی، متحول می‌شوند. برای ارائه یک مثال عینی از این دیدگاه، می‌توان این پرسش را مطرح کرد که اگر دولت آقای روحانی موفق شود نظام دستمزدها را ساماندهی کند، آیا این اصلاح، نتیجه یک طراحی است؟ این اصلاح نتیجه یک بزنگاه است. یعنی در شرایطی که شبکه‌های اجتماعی وجود داشتند، یک کارمند ناراضی فیش حقوقی رئیس بانک یا بیمه ای را منتشر کرد. زمان‌بندی در اینجا اهمیت می‌یابد زیرا اگر این فیش‌های حقوق ده سال پیش منتشر می‌شد، هیچ اتفاقی نمی‌افتاد.

شبکه‌های اجتماعی مانند تلگرام وجود نداشت تا مسأله به نیروی تأثیرگذار بدل شود. کما اینکه فیش یکی از وزیران دولت‌های قبلی منتشر شد و هیچ اتفاقی نیفتاد. زمان‌بندی مناسب، وجود ابزار مناسب در بستر تاریحی مناسب، در یک لحظه، منجر به اتفاقی شد که آن را بزنگاه می‌خوانیم. مدافعان وضع موجود در این بزنگاه، مشروعیت خود را از دست می‌دهند، چنان که امروز کسی نمی‌تواند از دریافت حقوق‌های نامتعارف دفاع کند. هنگامی که 50 سال بعد تاریخ اصلاحات اداری در ایران نوشته شود، کسی نمی‌تواند بگوید اصلاح نظام حقوق و دستمزد ناشی از یک طراحی بوده است، بلکه باید گفت ناشی از یک تحول بود که الزاماً آگاهانه نیز نبود.

کارمندی که فیش حقوقی مدیران بیمه ایران را منتشر کرد، هرگز نمی‌توانست پیش‌بینی کند که موضوع، به بیانیه رئیس جمهوری ختم می‌شود. اگر با این مدل به مسأله نگاه کنیم، باید بپرسیم که چرا نظام توزیع منافع به گونه‌ای تغییر نکرده که گفت‌وگو امکان‌پذیر شود. اگر این سؤال پاسخ مناسب پیدا کند، راه برای کنشگری باز می‌شود. یعنی کنشگران می‌توانند رو به سوی شرایطی که نظام توزیع منافع امکان بیشتری برای گفت‌وگو و اجماع فراهم می‌کند همگرا شوند. اگر چنین گفت‌وگویی رخ دهد، نخستین موضوع گفت‌وگو می‌تواند چگونگی توزیع رانت مولد باشد. تبدیل شدن ارزش‌های غایی به محور گفت‌وگو، تا حد زیادی نتیجه پدیدار نشدن ساختاری برای خروج از بازی سرجمع صفر در توزیع منافع است.

 

منظورم این بود که اساساً نمونه‌ای برای گفت‌و‌گو سراغ نداریم و همه اختلافات، در نهایت به ستیز منتهی شد.

من فکر نمی‌کنم همه مسائل ما به ستیز منجر شده‌اند. برجام نمونه‌ای از گفت‌وگوی اجتماعی فراگیر و نهایتاً اجماع بوده است. انتخابات هم نمودی از گفت‌وگوی اجتماعی است. اما سؤال را می‌توان به گونه دیگری پرسید: آیا علت این است که ما اساساً گفت‌وگو نمی‌دانیم یا اینکه ساختاری از توزیع منافع پدید نیامده است تا گفت‌وگو را ممکن کند؟ بازی‌های سرجمع صفر، کمتر زمینه‌ای برای گفت‌وگو ایجاد می‌کنند. ایران و 1+5 به نقطه‌ای رسیدند که گفت‌وگو امکان‌پذیر شد، به عبارت دیگر، طرفین گفت‌و‌گوپذیر شدند، چنان که امریکایی‌هایی که گفته می‌شود زمانی حتی به یک سانتریفیوژ هم راضی نبودند، به نقطه‌ای رسیدند که حق غنی‌سازی را بپذیرند.

ساختار موجد گفت‌وگو مهم است، اما در ایران این ساختار به اندازه کافی قوام نیافته است. ما در چنین شرایطی، می‌توانیم دو رویکرد داشته باشیم؛ منتظر بزنگاه‌هایی مانند فیش‌های حقوقی بمانیم تا گفت‌و‌گو را امکان‌پذیر کند که البته بسیار منفعلانه است، یعنی آن قدر صبر کنیم تا بحران‌ها یکی پس از دیگری ایجاد شود و شرایط به نحوی تحول یابد که چاره‌ای جز گفت‌وگو نداشته باشیم. رویکرد دیگر این است که فعالانه‌تر عمل کنیم؛ یعنی به نظام اقتصاد سیاسی که گفت‌وگو را امکان‌پذیر می‌کند، فکر کنیم و نخبگان به این فکر کنند که ساختار توزیع رانت چگونه می‌تواند سامان یابد که بتدریج گفت‌وگوی فراگیر امکان‌پذیر شود. چگونه می‌شود رانت را در مقابل امنیت داد و ستد کرد؟

ما می‌توانیم منتظر بمانیم و امیدوار باشیم تا تحول تاریخی ما را به نقطه‌ای ببرد که گفت‌و‌گو کنیم. اما در این شرایط، این خطر وجود دارد که به دلیل زمان‌مند بودن مسائل و پدیده‌های جهان، برخی مسائل به مرز غیرقابل برگشت برسند. اما در رویکرد فعال، جامعه نخبگانی و ساختار سیاسی باید طراحی نظامی از توزیع رانت مولد را آغاز کنند که آن در گفت‌و‌گو امکان پذیر شود و سیستم به سمت بلوغ و پیچیدگی منظم‌تری حرکت کند.

 

آیا این بلوغ همان منطق و روح حاکم بر برجام است؟

این همان چیزی است که از آن به «برجام به مثابه مدل» یاد می‌کنم. برجام مدلی برای حل مسائلی است که به آنها مسائل پیچیده می‌گویند. جنس مسائل پیچیده به گونه‌ای است اولاً بر سر مسأله و تعریف آن اجماع وجود ندارد و دیگر اینکه راه حل آنها از قبل موجود نیست، بلکه در فرایند تعامل همه کسانی که به مسأله مرتبط هستند، ساخته می‌شود. برجام یک مدل برای حل مسائل پیچیده است. 159 صفحه متن انگلیسی که به برجام معروف شد، از روز نخست یعنی در نوامبر 2013 که جان کری و جواد ظریف مذاکرات را آغاز کردند وجود نداشت و کسی نمی‌دانست که در نهایت این راه حل چند صفحه خواهد بود و چه ماهیتی دارد؟ بند بند این راه حل در فرایند گفت‌و‌گو ساخته و نوشته شده و اتفاقاً گفت‌وگوها در بسیاری موارد خصمانه بوده است. برخی فکر می‌کنند وقتی از گفت‌وگو حرف می‌زنیم، همیشه صحبت از خوبی و خوشی است، اما برخی مواقع خصمانه و بر سر منافع است. گفت‌وگو برای چشم‌پوشی از منافع نیست، برای تأمین مشروع و شفاف منافع است.

 

شما در جایی اشاره کردید که «برجام تازه دارد ظرفیت‌های خود را نشان می‌دهد، روح و منطقی که لاجرم ظرفیتش را برای تغییر ادراک جامعه از زمان و دلار آشکار می‌کند» منظور شما از روح و منطق برجام چیست؟

برجام تنها روابط فیزیکال و واقعی را تغییر نداده است، بلکه درحال عوض کردن ذهنیت‌ها نیز هست. برجام شبیه اشکالی است که با دومینوها درست می‌شود، هرگاه یکی می‌افتد، به صورت زنجیره‌ای تغییراتی ایجاد می‌شود. افراد بسته به مواضع ذهنی، ادراکات و موقعیت عینی و منافع‌شان خود را با این پدیده بزرگ تنظیم می‌کنند. نوعی تنظیم شدن با این پدیده در حال رخ دادن است. مثلاً در روابط خارجی، با دقت به فهرست سفرهای خارجی رئیس دولت‌های نهم و دهم، می‌بینیم که غیر از یک بار سفر ولادیمیر پوتین به ایران، هیأت بلندپایه مهمی از کشورهای توسعه‌یافته و کشورهایی که دارای قدرت فنی، اقتصادی و سیاسی هستند، به ایران سفر نکرده‌اند. البته سفر اردوغان و رئیس جمهوری برزیل مستثنی است ولی این دو برای مسأله هسته‌ای به ایران آمدند. رئیس جمهوری وقت هم به هیچ کدام از این کشورها سفر نکرد.

سفر به کشورهای توسعه‌یافته، اغلب با هدف شرکت در اجلاسی بوده است که در آن کشور برگزار می‌شد، مانند سفر به نیویورک برای حضور در نشست مجمع عمومی سازمان ملل، که به نوعی سفر به امریکا محسوب نمی‌شود. هیچ کس در این دوران نمی‌گفت که سفر خارجی باید دستاورد داشته باشد یا این رفت و آمدها، چه دستاورد اقتصادی برای ما دارد؟ پرسش از اثربخشی روابط خارجی مطرح نبود. یا رئیس دولت وقت، به تعداد زیادی از کشورهای آفریقایی سفر می‌کرد و خیلی‌ها نفهمیدند جایگاه این کشورهای آفریقایی در سیاست خارجی ما چیست و چه چیزی عاید کشور می‌شود؟ اما به محض دستیابی به برجام، همه می‌پرسند که پس از این همه رفت و آمد، چه چیزی عاید کشور می‌شود؟ گویی پارادایم عوض شده و دیگر سیاست خارجی برای سیاست خارجی یا سفر برای سفر مطرح نیست. این‌ها ادبیات جدیدی در ایران است و این گفتمان غالب شده که سفرها باید اثر و فایده داشته باشند. این اثر، در جاهای دیگرهم دیده می‌شود. 700 میلیارد دلار در این کشور آمده و هزینه شده است. جوری رفتار می‌شده انگار پول‌ها و دلار اصلاً ارزش نداشت اما بعد از برجام همه حسابگر شده‌اند، چندان که توقیف دو میلیارد دلار از پول‌های ایران مهم شده، اما زمانی کسی این پرسش را مطرح نکرد که رقم واقعی خسارت تحریم‌ها چند میلیارد دلار است؟ گویی حالا معنای دلار برای جامعه و بالاخص برخی گروه‌های سیاسی عوض و اهمیت دلار آشکار شده است. این تغییر شامل مفهوم زمان هم می‌شود. ما هشت سال فرصت داشتیم تا با انبوهی از دلارهای نفتی، بسیاری کارها را انجام دهیم، اما این هشت سال زمان از دست رفت، حالا کمتر از 6 ماه از اجرایی‌شدن برجام گذشته است، دقیقاً در هفتادوششمین روز اجرایی شدن برجام، تلویزیون برنامه هایی داشت که در آن این پرسش مطرح شد: «برجام چه دستاوردی داشته است؟» و میهمانان برنامه با این پرسش به چالش کشیده می‌شدند.

برجام یک مدل و روح گونه‌ای از حل مسأله است؛ به این معنی که راه‌حل همواره ناقص است، یعنی برای مسائل پیچیده هیچ گاه راهکار کامل نیست و همواره طرفین یک مسأله پیچیده ناراضی هستند، اما سطح نارضایتی متفاوت است. امریکایی‌ها قطعاً چیزهایی از برجام را دوست دارند و مانند ما ایرانی‌ها چیزهایی را دوست ندارند، زیرا در مسائل بغرنج و پیچیده نباید دنبال راهکارهای کامل بگردید. اگر از این منظر به برجام نگاه کنیم، برجام روحی دارد که می‌توان در داخل از آن استفاده کرد. برجام مدلی برای حل مسأله آب در کشور است، زیرا در مسأله آب، ذی نفعان بزرگ و پیچیده بسیاری وجود دارند؛ چند میلیون کشاورز، پیمانکاران و وزارتخانه‌ها، مردم مصرف‌کننده آب شرب و گروه‌های محیط زیستی، که هنوز مسأله‌شان با یکدیگر شفاف نشده است. دقت کنید که برجام مسأله میان ایران و غرب در یک پرونده مهم را صورتبندی کرده و به آگاهی عمومی جهانیان عرضه کرد و حالا طرفین می‌دانند درباره چه چیز حرف می‌زنند.

این مهم از آن جهت اهمیت دارد که ما در خیلی از مسائل‌مان در داخل اصلاً نمی‌دانیم درباره چه چیز حرف می‌زنیم. مهم‌تر اینکه برجام مسأله پیچیده‌ هسته‌ای را چنان صورتبندی کرد که حتی مردم عادی هم نسبت‌شان با آن را تا حدودی درمی‌یابند.

 

برخی از مسائل ما در داخل آن قدر مبهم و صورتبندی نشده هستند که مردم نمی‌دانند در قبال آنها چه وضعیت و موضعی باید داشته باشند. برای مثال، مردم در برابر اصلاح نظام بانکی، تخریب محیط زیست، توسعه صنعتی یا آسیب‌های اجتماعی چه ادراک صورتبندی شده‌ای دارند و باید انتظار چه چیز مشخصی را داشته باشند؟

البته تکرار شدن این مدل منوط به این است که این تجربه اولیه درست جواب بدهد. الزاماً این گونه نیست. ما در نهایت مجبور خواهیم شد تن به گفت‌وگو بدهیم، اما بیم آن وجود دارد در نقطه‌ای اجبار گفت‌وگو رخ بدهد که دیگر دیر شده باشد زیرا جهان زمان‌مند است. برخی فکر می‌کنند برجام تنها مسأله دولت است و اگر برجام شکست بخورد، در نهایت دولت ناکام می‌ماند. اما مسأله فراتر از این‌هاست.

برجام یکی از آخرین پنجره‌های گشوده شده برای امید است. اگر این پنجره بسته شود، معلوم نیست مردم چه واکنشی خواهند داشت. برجام همزمان فشار بر دولت را نیز بیشتر خواهد کرد. زیرا مردم می‌گویند در غیاب مانع بیرونی، چرا اصلاحات در داخل آغاز نمی‌شود زیرا آرام آرام آشکار خواهد شد که بخش مهم موانع دست نیافتن به همه مزیت‌های برجام، ناشی از مشکلات داخلی است. بنابراین، برجام زمانی درست پیش خواهد رفت که اصلاحاتی در داخل رخ بدهد. باید این دندان را بکنیم که برجام مشکلات را به صورت کامل حل می‌کند و این دندان را بکنند که مخالفت با برجام فقط مخالفت با دولت حسن روحانی است.

مردم خیلی دولت‌ها را از هم تفکیک نمی‌کنند و بین قوا هم تفکیک چندانی قائل نمی‌شوند. مردم با یک کلیت سیاسی مواجهند و از آن انتظاراتی دارند و خیلی نمی‌پرسند که این کل توسط چه کسی و چرا پیروز یا ناکام بوده است. مردم معنا و تأثیر ناکامی را درک می‌کنند ولی لحظاتی فرامی‌رسد که به اینکه چه کسی مسئول ناکامی بوده است حساسیت زیادی نشان ندهند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۰
محمد فاضلی

من همواره ترجیح داده‌ام برجام را به‌مثابه مدل، منطق و روح یک رویکرد به حل مسأله و تأمین منافع ملی حمایت کرده و ارج بگذارم. جالب این‌که به تدریج روح برجام در حال آشکار شدن است و خود را از یک توافقنامه درباره مسأله اتمی فراتر می‌برد. چندی پیش درباره «برجام و حس سرعت زمان»[1] نوشتم و استدلال کردم که برجام سبب شده است درک دیگری از زمان برای مخالفان دولت ایجاد شود: برجام زمان را مهم ساخته است، زیرا اکنون با هر روز سپری شدن از زمان اجرایی‌شدن برجام، گروهی انتظار دارند همه آن چیزهایی که چند دهه مهم نبودند و از دست داده‌ایم، اکنون حاصل شود. شاید به این طریق ادراک ما از زمان تغییر کند. اکنون می‌توانیم ببینیم که برخی چنان رفتار می‌کنند گویی ادراک‌شان از دلار نیز تغییر کرده است.

برجام به دو جهت ادراک متفاوتی از دلار ایجاد کرده است. قبل از اجرایی‌شدن برجام و طرح این موضوع که رفتار آمریکایی‌ها سبب شده است بانک‌های اروپایی از تسهیل در معاملات دلاری ایران هراس داشته باشند، هیچ‌گاه مردم ایران تا به این اندازه درباره اهمیت ضرورت داشتن ارتباطات بانکی نشنیده بودند. عموم مردم اصلاً از زبان برخی افراد، جناح‌ها و سیاستمداران نمی‌شنیدند که نظام بانکی بین‌المللی ستون فقرات تجارت جهانی است و نبودن در این شبکه تا چه اندازه می‌تواند خسارت‌بار باشد. اما اکنون درباره اهمیت این شبکه می‌شنویم و بسیاری مطالبه‌گر شده‌اند. من از کنار این واقعیت می‌گذرم که بسیاری از منتقدان امروزین اخلال آمریکایی‌ها در دسترسی ایران به شبکه بانکی بین‌المللی، همان کسانی هستند که چشمان خود را بر فرایندهای منجر به قطع دسترسی ایران به این شبکه بستند و بر دهان‌شان مهر سکوت زدند. این حق برای ملت ایران و بسیاری از هشداردهندگان و منتقدان محفوظ است که بپرسند آن زمان که دسترسی به نظام بانکی مبتنی بر دلار بی‌ارزش جلوه داده می‌شد، این جماعت منتقد امروزین کجا بودند و درباره پی‌آمدهای قطع دسترسی به نظام بانکی بین‌الملل چه گفتند و نوشتند. اما تا همین جا را نیز غنیمت می‌شمارم و امیدوارم درک اهمیت بودن در شبکه بانکی، پولی و مالی بین‌المللی از این به بعد همواره موضوعی مهم، راهبردی و در چارچوب منافع ملی ایران و حق مسلم ایرانیان تلقی شود.

برجام به معنایی دیگر نیز ادراکی متفاوت از دلار ایجاد کرده است. اکنون به یکباره دلارهای مردم ایران مهم شده‌اند. من باز هم به منشأ پرونده‌ای که منجر به توقیف قریب به دو میلیارد دلار دارایی‌های مردم ایران در آمریکا شده است کاری نداشته و درخصوص خصومت آمریکایی‌ها با ایران نیز تردید ندارم. این حق را باز هم برای مردم ایران محفوظ می‌دانم که خواستار اطلاعات شفاف درباره فرایند منجر به سرمایه‌گذاری بیش از دو میلیارد دلار دارایی ایشان در کشور متخاصم باشند، و از مسئولان‌شان بخواهند با جدیت بکوشند تا آمریکایی‌ها را از دست‌درازی بر این دارایی بازدارند. اما هر یک دلاری، به نفس دلار بودنش، با بقیه یک دلاری‌ها تفاوتی ندارد. مهم نیست که دلارهای ایران در بانک آمریکایی سرمایه‌گذاری شوند و از کف بروند یا در جایی دیگر هدر شوند و به‌کار ملت ایران نیایند. اگر از این منظر به نسبت برجام و دلار بنگریم، آن‌گاه واقف می‌شویم حال که اجرایی‌شدن برجام پرسشگری از هدر رفتن 2 میلیارد دلار دارایی ایرانیان را سبب شده است، آیا نباید پی پرسشگری از بقیه دلارهای هدررفته نیز رفت؟ دلار دلار است، این سوی جهان یا در قلب تهران، وقتی هدر می‌رود یک ملت زیان می‌کند.

کدام دلارها هدر رفته‌اند. دلارهای ملت وقتی هدر رفتند که درآمدهای فراوان ارزی برای تأمین هزینه‌های فزاینده دولت به‌کار گرفته شدند، واردات به‌ یکباره افزایش یافت و بازارهای کشور به روی کالاهای مصرفی خارجی گشوده شد. دلارهایی بسیار بیشتر از 2 میلیارد دلار مورد بحث به‌واسطه تحریم‌ها در بانک‌های هندی، چینی، کره‌ای و اروپایی بلوکه شدند و دسترسی به آن‌ها برای سال‌ها ناممکن شد. دلارها وقتی هدر شدند که بابک زنجانی‌ها به آن‌ها دست یافتند. به یاد داشته باشیم که بدهی دلاری بابک زنجانی بیش از 4 برابر مبلغ توقیف‌شده در ایالات متحده است. دلارها وقتی به هدر رفتند که دولت از تبدیل آن‌ها به ریال و سرمایه‌گذاری برای آغاز بیش از 40 هزار پروژه عمرانی در کشور که نیمه‌تمام مانده‌اند استفاده کرده‌اند. دلارها وقتی هدر رفتند که صرف ساخت زیرساخت‌ها می‌شدند در حالی که فضای کسب و کار کشور با بی‌ثباتی اقتصاد کلان هیچ انگیزه‌ای برای فعالیت اقتصادی باقی نمی‌گذاشت.

راستش را بخواهید ما سابقه دیرینه‌ای در هدر دادن دلار داریم و داستان دیروز و امروز نیست. اصلاً معنای این که کشوری قریب 100 سال نفت بفروشد و درآمدی بیش از 1500 میلیارد دلار ناشی از فروش نفت را صرف کند و دست آخر کشوری در حال توسعه باشد که میانگین رشد اقتصادی پنج سال اخیر آن نزدیک به صفر است و چند میلیون بیکار دارد، یعنی دلار اصلاً هیچ وقت آن‌قدر که این روزها مهم شده، اهمیتی نداشته است.

من به آن جماعتی که این روزها خیلی دلارهای مردم ایران برای‌شان مهم شده است کاری ندارم اما امیدوارم برجام حساسیت به دلار را در ما برانگیخته باشد. تحقق این امید به مفهوم زمان گره خورده است. اگر چنان باشد که گذر ایام و فراق دلار در عصر دولت «حسن روحانی»‌ها ناخوشایند باشد و در ایام دولت «محمود احمدی‌نژاد»ها خاطری را رنجیده نسازد، ما از این بالا و پایین چرخ روزگار چیزی عایدمان نخواهد شد. اما اگر پرسشگری از گذشت زمان و از دست دادن دلار در زمان همه دولت‌ها اصل باشد، پنجره‌ای رو به امید و توسعه گشوده و کشور گونه‌ای دیگر اداره خواهد شد.

سخن آخر این‌که برجام اکنون دارد ظرفیت‌های خود را آشکار می‌کند. برجام یک روح و منطق است که لاجرم ظرفیتش برای تغییر ادراک جامعه از زمان، دلار و خیلی چیزهای دیگر را آشکار خواهد کرد. ما فقط باید بکوشیم تا برجام را از یک توافقنامه خارجی فراتر بریم و به محرکی برای تغییر در شناخت‌مان از وضعیت داخلی تبدیل کنیم. وقتی خیلی چیزها تغییر خواهد کرد که از پنجره حساسیت‌هایی که برجام برانگیخته است به گذشته بنگریم. حساسیت‌های برجام فقط برای زمان حال و دولت حسن روحانی نیستند، بلکه باید گذشته را نیز با همین حساسیت‌ها بازخوانی کرد.



[1]. روزنامه شرق، شماره 2562، 30 فروردین 1395.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۷
محمد فاضلی

این مطلب در روزنامه شرق روز 30 فروردین منتشر شده است.

----------------------------------------------------------------------------------

٧٦روز از اجرائی‌شدن برجام گذشته بود که در اخبار ساعت ٢١ شبکه یک سیما پرونده ویژه‌ای به گذشت زمان و ملموس‌نبودن نتایج اجرائی‌شدن برجام اختصاص یافت. تأکید بر گذشت سریع زمان و بازخواست‌کردن دولت، آمریکایی‌ها و حامیان توافق هسته‌ای به دلیل آشکارنشدن نتایج اجرای آن ادامه یافته است. صرف‌نظر از اینکه چنین فشاری را سیاسی یا واقعا از سر نگرانی تلقی کنیم، می‌خواهم این تأکید را به فال نیک بگیرم و پیشرفت جامعه به‌سوی ادراکی جدید از مفهومی بسیار مهم را یادآور شوم. چرا به این فرصت برای شکل‌دادن به درکی جدید از «زمان» توجه نکنیم؟  آیا زمان برای ما و بالاخص برای آنها که امروز این‌گونه بر گذشت زمان و انتظار ملموس‌شدن نتایج اجرائی‌شدن برجام تأکید می‌کنند همواره همین اندازه مهم بوده است؟ پاسخ قطعا منفی است. شواهد بسیاری داریم که نشان ‌دهیم هیچ‌گاه زمان برای آنها این‌گونه مهم نبوده است. کشورهایی مثل چین، مالزی، کره‌جنوبی، تایوان، برزیل، هند و ترکیه از اوایل دهه ١٩٨٠ تا اوایل دهه ١٩٩٠ توسعه صنعتی را آغاز کردند. این کشورها وقتی آغاز کردند که زمان به اندازه اکنون فشرده نبود. «فشردگی زمان» بسیار مهم است. وقتی رقابت، شدید و تعداد رقبا زیاد می‌شود، زمان معنای دیگری می‌یابد.

اکنون گذشت هرروز به معنای فاصله‌گرفتن غیرخطی توانمندی‌های این کشورها از ماست. اما آیا ما در ابتدا یا انتهای دهه ١٩٨٠ و اوایل دهه ١٩٩٠ ادراکی از فشرده‌شدن رقابت‌های توسعه‌ای در مقیاس جهانی داشتیم؟ شاید یک مورد، بسیار روشنگر باشد. حزب عدالت و توسعه ترکیه در سال ٢٠٠٣ به قدرت رسید و محمود احمدی‌نژاد در سال ٢٠٠٥ به ریاست‌جمهوری انتخاب شد. آیا ما با همان ادراکی که دولت ترکیه از عرصه جهانی و مفهوم «گذر زمان در رقابت بین‌المللی» داشت به جهان نگریستیم؟ آیا واقعا روزها به همان اندازه که امروز در ماجرای برجام مهم شده‌اند، در نگرش به پروژه‌های عمرانی کشور نیز اهمیت داشتند؟ آیا پروژه‌هایی نظیر بزرگراه تهران- شمال یا تکمیل پروژه‌های خطوط ریلی کشور، یا فرودگاه امام‌خمینی(ره) نشانی از اهمیت‌دادن به مفهوم زمان را بر پیشانی خود دارند؟ آیا ما در همان کشوری زندگی نمی‌کنیم که تکمیل پروژه‌های سازه‌های آبی به‌طور متوسط ١٤ سال طول می‌کشند؟ و آیا پروژه‌های عمرانی به طور متوسط پنج تا هفت‌سال بیشتر از زمان برنامه‌ریزی‌شده طول نمی‌کشند؟ آیا ما در کشوری زندگی نمی‌کنیم که دارایی‌های مشکوک‌الوصول بانک‌ها به یکی از معضلات بزرگ نظام بانکی تبدیل شده است؟ آیا یکی از معانی دارایی مشکوک‌الوصول، برآمده از به‌تعویق‌افتادن بازپرداخت بدهی‌های سررسیدشده نیست؟ آیا وام‌های بازپرداخت‌نشده شما را به یاد مفهوم زمان نمی‌اندازند؟ آیا اینجا کشوری نیست که در آن آیین‌نامه‌ها قوانین با تأخیر چندساله نوشته می‌شوند، تدوین اساسنامه شرکت ملی نفت ایران حداقل سه دهه تأخیر دارد، اجرای قانون انتشار و دسترسی آزادانه به اطلاعات پنج‌سال تأخیر دارد، دولت‌ها بودجه‌های سالانه را با تأخیر به مجالس می‌دهند، هواپیماها با تأخیر پرواز می‌کنند، جلسات با تأخیر تشکیل می‌شوند، گزارش‌های دولتی با تأخیر منتشر می‌شوند، کلاس‌های دانشگاه‌ها در آغاز ترم با تأخیر برگزار می‌شوند، واکنش به رخدادها با تأخیر است و ده‌ها نمونه دیگر از وقایعی وجود دارد که در آنها زمان معنا و مفهوم مشخصی ندارد. وقتی به این شواهد و ادراک پیشین یک نظام اجتماعی از زمان دقت می‌کنم و به نوع مواجهه همین نظام با برجام می‌نگرم، نگران و امیدوار می‌شوم. فرضیه نگران‌کننده این است که آنچه اکنون در جریان است، چیزی جز همان بی‌توجهی به معنای زمان نیست. ظاهرا متناقض است، اما شاید این‌همه بر زمان تأکید می‌کنند چون مثل همیشه زمان معنا و اهمیتی ندارد. برخی بر این کمتر از سه‌ماه بسیار تأکید می‌کنند زیرا کل زمان سه دهه ناکامی در توسعه، هشت‌سال وفور دلارهای نفتی، شش‌سال زیر سایه تحریم و فشردگی زمان در چارچوب رقابت‌های اقتصادی کشورها را هیچ‌گاه جدی نگرفتند و درک نکردند. وقتی کسانی درک درستی از سه دهه نداشته‌اند و مهم‌تر آنکه وزن سنگین میراث این سه دهه بر گرده اقتصاد، جامعه، محیط‌زیست و فرهنگ را درک نمی‌کرده‌اند، چرا باید انتظار داشت معنای سه‌ماه را در سایه آن چند دهه و چندسال به درستی درک کنند؟ اما می‌توان تفسیری امیدوارانه‌تر نیز داشت. شاید معجزه‌ای واقع شده و زمان به‌یک‌باره معنایی خاص یافته است. شاید روح زمان در ادراک ما و برخی دیگر حلول کرده است.

شاید ما به‌یک‌باره فهمیده‌ایم که پنجره فرصت‌ها به‌سرعت با گذشت زمان بسته می‌شوند و سراسیمه به‌دنبال گرفتن حقمان از زمان دوان‌دوان می‌رویم. شاید بر عظمت لحظه‌ها عارف شده‌ایم و زاهدانه بر ثانیه‌ها سخت می‌گیریم. آیا «حس سرعت زمان» همراه با برجام متولد شده است؟ کاش این «حس سرعت زمان» همه کالبد و روح جامعه، سیاست و سیاست‌گذاری در ایران را فرابگیرد. کاش کشف معناهای دیگری از زمان ادراک همه مسئولان این کشور را متحول کند. کاش اصرار برخی بر «ادراک زمانمند از برجام» میراثی برای همه ما شود. ما سرنوشت دیگری خواهیم یافت اگر فقط بر اهمیت زمان در عصر پسابرجام تأکید کنیم.

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۰۷
محمد فاضلی