دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران
حق داریم ایده‌‌های‌مان را درباره کشوری که از آن ماست بیان کنیم، به پایداری بقا و ارتقای آن بیندیشیم، و زندگی بهتری مطالبه کنیم. مکلفیم به فکر ایران باشیم و آن‌را آباد و آزاد بخواهیم. باید به قضاوت تاریخ درباره خود بیندیشیم، و کاری کنیم درخور سرزمین و مردمان تمدنی تاریخی، پیش از آن‌که ضعف عقلانیت ما را عبرت تاریخ سازد.
محتوای این وبلاگ از طریق این کانال تلگرام هم در دسترس است. https://telegram.me/fazeli_mohammad

۱۵ مطلب با موضوع «سیاست داخلی» ثبت شده است

من همواره ترجیح داده‌ام برجام را به‌مثابه مدل، منطق و روح یک رویکرد به حل مسأله و تأمین منافع ملی حمایت کرده و ارج بگذارم. جالب این‌که به تدریج روح برجام در حال آشکار شدن است و خود را از یک توافقنامه درباره مسأله اتمی فراتر می‌برد. چندی پیش درباره «برجام و حس سرعت زمان»[1] نوشتم و استدلال کردم که برجام سبب شده است درک دیگری از زمان برای مخالفان دولت ایجاد شود: برجام زمان را مهم ساخته است، زیرا اکنون با هر روز سپری شدن از زمان اجرایی‌شدن برجام، گروهی انتظار دارند همه آن چیزهایی که چند دهه مهم نبودند و از دست داده‌ایم، اکنون حاصل شود. شاید به این طریق ادراک ما از زمان تغییر کند. اکنون می‌توانیم ببینیم که برخی چنان رفتار می‌کنند گویی ادراک‌شان از دلار نیز تغییر کرده است.

برجام به دو جهت ادراک متفاوتی از دلار ایجاد کرده است. قبل از اجرایی‌شدن برجام و طرح این موضوع که رفتار آمریکایی‌ها سبب شده است بانک‌های اروپایی از تسهیل در معاملات دلاری ایران هراس داشته باشند، هیچ‌گاه مردم ایران تا به این اندازه درباره اهمیت ضرورت داشتن ارتباطات بانکی نشنیده بودند. عموم مردم اصلاً از زبان برخی افراد، جناح‌ها و سیاستمداران نمی‌شنیدند که نظام بانکی بین‌المللی ستون فقرات تجارت جهانی است و نبودن در این شبکه تا چه اندازه می‌تواند خسارت‌بار باشد. اما اکنون درباره اهمیت این شبکه می‌شنویم و بسیاری مطالبه‌گر شده‌اند. من از کنار این واقعیت می‌گذرم که بسیاری از منتقدان امروزین اخلال آمریکایی‌ها در دسترسی ایران به شبکه بانکی بین‌المللی، همان کسانی هستند که چشمان خود را بر فرایندهای منجر به قطع دسترسی ایران به این شبکه بستند و بر دهان‌شان مهر سکوت زدند. این حق برای ملت ایران و بسیاری از هشداردهندگان و منتقدان محفوظ است که بپرسند آن زمان که دسترسی به نظام بانکی مبتنی بر دلار بی‌ارزش جلوه داده می‌شد، این جماعت منتقد امروزین کجا بودند و درباره پی‌آمدهای قطع دسترسی به نظام بانکی بین‌الملل چه گفتند و نوشتند. اما تا همین جا را نیز غنیمت می‌شمارم و امیدوارم درک اهمیت بودن در شبکه بانکی، پولی و مالی بین‌المللی از این به بعد همواره موضوعی مهم، راهبردی و در چارچوب منافع ملی ایران و حق مسلم ایرانیان تلقی شود.

برجام به معنایی دیگر نیز ادراکی متفاوت از دلار ایجاد کرده است. اکنون به یکباره دلارهای مردم ایران مهم شده‌اند. من باز هم به منشأ پرونده‌ای که منجر به توقیف قریب به دو میلیارد دلار دارایی‌های مردم ایران در آمریکا شده است کاری نداشته و درخصوص خصومت آمریکایی‌ها با ایران نیز تردید ندارم. این حق را باز هم برای مردم ایران محفوظ می‌دانم که خواستار اطلاعات شفاف درباره فرایند منجر به سرمایه‌گذاری بیش از دو میلیارد دلار دارایی ایشان در کشور متخاصم باشند، و از مسئولان‌شان بخواهند با جدیت بکوشند تا آمریکایی‌ها را از دست‌درازی بر این دارایی بازدارند. اما هر یک دلاری، به نفس دلار بودنش، با بقیه یک دلاری‌ها تفاوتی ندارد. مهم نیست که دلارهای ایران در بانک آمریکایی سرمایه‌گذاری شوند و از کف بروند یا در جایی دیگر هدر شوند و به‌کار ملت ایران نیایند. اگر از این منظر به نسبت برجام و دلار بنگریم، آن‌گاه واقف می‌شویم حال که اجرایی‌شدن برجام پرسشگری از هدر رفتن 2 میلیارد دلار دارایی ایرانیان را سبب شده است، آیا نباید پی پرسشگری از بقیه دلارهای هدررفته نیز رفت؟ دلار دلار است، این سوی جهان یا در قلب تهران، وقتی هدر می‌رود یک ملت زیان می‌کند.

کدام دلارها هدر رفته‌اند. دلارهای ملت وقتی هدر رفتند که درآمدهای فراوان ارزی برای تأمین هزینه‌های فزاینده دولت به‌کار گرفته شدند، واردات به‌ یکباره افزایش یافت و بازارهای کشور به روی کالاهای مصرفی خارجی گشوده شد. دلارهایی بسیار بیشتر از 2 میلیارد دلار مورد بحث به‌واسطه تحریم‌ها در بانک‌های هندی، چینی، کره‌ای و اروپایی بلوکه شدند و دسترسی به آن‌ها برای سال‌ها ناممکن شد. دلارها وقتی هدر شدند که بابک زنجانی‌ها به آن‌ها دست یافتند. به یاد داشته باشیم که بدهی دلاری بابک زنجانی بیش از 4 برابر مبلغ توقیف‌شده در ایالات متحده است. دلارها وقتی به هدر رفتند که دولت از تبدیل آن‌ها به ریال و سرمایه‌گذاری برای آغاز بیش از 40 هزار پروژه عمرانی در کشور که نیمه‌تمام مانده‌اند استفاده کرده‌اند. دلارها وقتی هدر رفتند که صرف ساخت زیرساخت‌ها می‌شدند در حالی که فضای کسب و کار کشور با بی‌ثباتی اقتصاد کلان هیچ انگیزه‌ای برای فعالیت اقتصادی باقی نمی‌گذاشت.

راستش را بخواهید ما سابقه دیرینه‌ای در هدر دادن دلار داریم و داستان دیروز و امروز نیست. اصلاً معنای این که کشوری قریب 100 سال نفت بفروشد و درآمدی بیش از 1500 میلیارد دلار ناشی از فروش نفت را صرف کند و دست آخر کشوری در حال توسعه باشد که میانگین رشد اقتصادی پنج سال اخیر آن نزدیک به صفر است و چند میلیون بیکار دارد، یعنی دلار اصلاً هیچ وقت آن‌قدر که این روزها مهم شده، اهمیتی نداشته است.

من به آن جماعتی که این روزها خیلی دلارهای مردم ایران برای‌شان مهم شده است کاری ندارم اما امیدوارم برجام حساسیت به دلار را در ما برانگیخته باشد. تحقق این امید به مفهوم زمان گره خورده است. اگر چنان باشد که گذر ایام و فراق دلار در عصر دولت «حسن روحانی»‌ها ناخوشایند باشد و در ایام دولت «محمود احمدی‌نژاد»ها خاطری را رنجیده نسازد، ما از این بالا و پایین چرخ روزگار چیزی عایدمان نخواهد شد. اما اگر پرسشگری از گذشت زمان و از دست دادن دلار در زمان همه دولت‌ها اصل باشد، پنجره‌ای رو به امید و توسعه گشوده و کشور گونه‌ای دیگر اداره خواهد شد.

سخن آخر این‌که برجام اکنون دارد ظرفیت‌های خود را آشکار می‌کند. برجام یک روح و منطق است که لاجرم ظرفیتش برای تغییر ادراک جامعه از زمان، دلار و خیلی چیزهای دیگر را آشکار خواهد کرد. ما فقط باید بکوشیم تا برجام را از یک توافقنامه خارجی فراتر بریم و به محرکی برای تغییر در شناخت‌مان از وضعیت داخلی تبدیل کنیم. وقتی خیلی چیزها تغییر خواهد کرد که از پنجره حساسیت‌هایی که برجام برانگیخته است به گذشته بنگریم. حساسیت‌های برجام فقط برای زمان حال و دولت حسن روحانی نیستند، بلکه باید گذشته را نیز با همین حساسیت‌ها بازخوانی کرد.



[1]. روزنامه شرق، شماره 2562، 30 فروردین 1395.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۷
محمد فاضلی

این مطلب در روزنامه شرق روز 30 فروردین منتشر شده است.

----------------------------------------------------------------------------------

٧٦روز از اجرائی‌شدن برجام گذشته بود که در اخبار ساعت ٢١ شبکه یک سیما پرونده ویژه‌ای به گذشت زمان و ملموس‌نبودن نتایج اجرائی‌شدن برجام اختصاص یافت. تأکید بر گذشت سریع زمان و بازخواست‌کردن دولت، آمریکایی‌ها و حامیان توافق هسته‌ای به دلیل آشکارنشدن نتایج اجرای آن ادامه یافته است. صرف‌نظر از اینکه چنین فشاری را سیاسی یا واقعا از سر نگرانی تلقی کنیم، می‌خواهم این تأکید را به فال نیک بگیرم و پیشرفت جامعه به‌سوی ادراکی جدید از مفهومی بسیار مهم را یادآور شوم. چرا به این فرصت برای شکل‌دادن به درکی جدید از «زمان» توجه نکنیم؟  آیا زمان برای ما و بالاخص برای آنها که امروز این‌گونه بر گذشت زمان و انتظار ملموس‌شدن نتایج اجرائی‌شدن برجام تأکید می‌کنند همواره همین اندازه مهم بوده است؟ پاسخ قطعا منفی است. شواهد بسیاری داریم که نشان ‌دهیم هیچ‌گاه زمان برای آنها این‌گونه مهم نبوده است. کشورهایی مثل چین، مالزی، کره‌جنوبی، تایوان، برزیل، هند و ترکیه از اوایل دهه ١٩٨٠ تا اوایل دهه ١٩٩٠ توسعه صنعتی را آغاز کردند. این کشورها وقتی آغاز کردند که زمان به اندازه اکنون فشرده نبود. «فشردگی زمان» بسیار مهم است. وقتی رقابت، شدید و تعداد رقبا زیاد می‌شود، زمان معنای دیگری می‌یابد.

اکنون گذشت هرروز به معنای فاصله‌گرفتن غیرخطی توانمندی‌های این کشورها از ماست. اما آیا ما در ابتدا یا انتهای دهه ١٩٨٠ و اوایل دهه ١٩٩٠ ادراکی از فشرده‌شدن رقابت‌های توسعه‌ای در مقیاس جهانی داشتیم؟ شاید یک مورد، بسیار روشنگر باشد. حزب عدالت و توسعه ترکیه در سال ٢٠٠٣ به قدرت رسید و محمود احمدی‌نژاد در سال ٢٠٠٥ به ریاست‌جمهوری انتخاب شد. آیا ما با همان ادراکی که دولت ترکیه از عرصه جهانی و مفهوم «گذر زمان در رقابت بین‌المللی» داشت به جهان نگریستیم؟ آیا واقعا روزها به همان اندازه که امروز در ماجرای برجام مهم شده‌اند، در نگرش به پروژه‌های عمرانی کشور نیز اهمیت داشتند؟ آیا پروژه‌هایی نظیر بزرگراه تهران- شمال یا تکمیل پروژه‌های خطوط ریلی کشور، یا فرودگاه امام‌خمینی(ره) نشانی از اهمیت‌دادن به مفهوم زمان را بر پیشانی خود دارند؟ آیا ما در همان کشوری زندگی نمی‌کنیم که تکمیل پروژه‌های سازه‌های آبی به‌طور متوسط ١٤ سال طول می‌کشند؟ و آیا پروژه‌های عمرانی به طور متوسط پنج تا هفت‌سال بیشتر از زمان برنامه‌ریزی‌شده طول نمی‌کشند؟ آیا ما در کشوری زندگی نمی‌کنیم که دارایی‌های مشکوک‌الوصول بانک‌ها به یکی از معضلات بزرگ نظام بانکی تبدیل شده است؟ آیا یکی از معانی دارایی مشکوک‌الوصول، برآمده از به‌تعویق‌افتادن بازپرداخت بدهی‌های سررسیدشده نیست؟ آیا وام‌های بازپرداخت‌نشده شما را به یاد مفهوم زمان نمی‌اندازند؟ آیا اینجا کشوری نیست که در آن آیین‌نامه‌ها قوانین با تأخیر چندساله نوشته می‌شوند، تدوین اساسنامه شرکت ملی نفت ایران حداقل سه دهه تأخیر دارد، اجرای قانون انتشار و دسترسی آزادانه به اطلاعات پنج‌سال تأخیر دارد، دولت‌ها بودجه‌های سالانه را با تأخیر به مجالس می‌دهند، هواپیماها با تأخیر پرواز می‌کنند، جلسات با تأخیر تشکیل می‌شوند، گزارش‌های دولتی با تأخیر منتشر می‌شوند، کلاس‌های دانشگاه‌ها در آغاز ترم با تأخیر برگزار می‌شوند، واکنش به رخدادها با تأخیر است و ده‌ها نمونه دیگر از وقایعی وجود دارد که در آنها زمان معنا و مفهوم مشخصی ندارد. وقتی به این شواهد و ادراک پیشین یک نظام اجتماعی از زمان دقت می‌کنم و به نوع مواجهه همین نظام با برجام می‌نگرم، نگران و امیدوار می‌شوم. فرضیه نگران‌کننده این است که آنچه اکنون در جریان است، چیزی جز همان بی‌توجهی به معنای زمان نیست. ظاهرا متناقض است، اما شاید این‌همه بر زمان تأکید می‌کنند چون مثل همیشه زمان معنا و اهمیتی ندارد. برخی بر این کمتر از سه‌ماه بسیار تأکید می‌کنند زیرا کل زمان سه دهه ناکامی در توسعه، هشت‌سال وفور دلارهای نفتی، شش‌سال زیر سایه تحریم و فشردگی زمان در چارچوب رقابت‌های اقتصادی کشورها را هیچ‌گاه جدی نگرفتند و درک نکردند. وقتی کسانی درک درستی از سه دهه نداشته‌اند و مهم‌تر آنکه وزن سنگین میراث این سه دهه بر گرده اقتصاد، جامعه، محیط‌زیست و فرهنگ را درک نمی‌کرده‌اند، چرا باید انتظار داشت معنای سه‌ماه را در سایه آن چند دهه و چندسال به درستی درک کنند؟ اما می‌توان تفسیری امیدوارانه‌تر نیز داشت. شاید معجزه‌ای واقع شده و زمان به‌یک‌باره معنایی خاص یافته است. شاید روح زمان در ادراک ما و برخی دیگر حلول کرده است.

شاید ما به‌یک‌باره فهمیده‌ایم که پنجره فرصت‌ها به‌سرعت با گذشت زمان بسته می‌شوند و سراسیمه به‌دنبال گرفتن حقمان از زمان دوان‌دوان می‌رویم. شاید بر عظمت لحظه‌ها عارف شده‌ایم و زاهدانه بر ثانیه‌ها سخت می‌گیریم. آیا «حس سرعت زمان» همراه با برجام متولد شده است؟ کاش این «حس سرعت زمان» همه کالبد و روح جامعه، سیاست و سیاست‌گذاری در ایران را فرابگیرد. کاش کشف معناهای دیگری از زمان ادراک همه مسئولان این کشور را متحول کند. کاش اصرار برخی بر «ادراک زمانمند از برجام» میراثی برای همه ما شود. ما سرنوشت دیگری خواهیم یافت اگر فقط بر اهمیت زمان در عصر پسابرجام تأکید کنیم.

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۰۷
محمد فاضلی

این مصاحبه در شماره 6157 روزنامه ایران به تاریخ 3 اسفند 1394 منتشر شده است.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

مرتضی گلپور. رئیس جمهوری یکم بهمن ماه در جمع استانداران و فرمانداران، با اشاره به بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات تأکید کرد: «باید همه نامزدها به دین و آیین خود متعهد و ملتزم به قانون اساسی و ولایت فقیه باشند، اما آیا همه التزام آنان باید به همین مسائل باشد؛ پس محیط زیست، صنعت، توسعه، رفع رکود، بیکاری و رونق اقتصادی چه می شود؟» این اظهار نظر اگرچه با واکنش‌های تند برخی محافل و رسانه‌ها رو‌به‌رو شد. اما واقعیت این است که با توجه به نقشی که قانون اساسی برای مجلس شورای اسلامی تعریف کرده است، نمی‌توان سهم این نهاد را درحل و رفع معضلاتی همچون محیط زیست، آب و بیکاری نادیده گرفت. باوجود این، حال که تبلیغات انتخاباتی نامزدهای مجلس دهم رونق گرفته است چندان به الزام‌های محیط زیستی و توسعه‌ای نامزدها و مجلس آتی توجهی نمی‌شود. در گفت‌وگو با دکتر محمد فاضلی استاد دانشگاه شهید بهشتی، نقش مجلس در بروز و رفع معضلات توسعه‌ای امروز ایران بررسی شد. معاون پژوهشی مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری نه تنها معتقد است نهاد مجلس نباید از سهم خود در ورود به این بحران‌ها طفره برود، بلکه تأکید می‌کند گفت‌وگوی ملی، ائتلاف اجتماعی و گذر از عوام‌گرایی، ضرورت‌های مجلس دهم است. این گفت‌وگو، پیش روی شما قرار دارد.


مروری بر کارنامه ادوار مجلس نشان می‌دهد که نقدهایی بر عملکرد این نهاد وارد است، در حالی که مسئولیت همه ناکامی‌ها به دوش دولت‌ها گذاشته شده و از نقش ریل‌گذاری و نظارتی مجلس غفلت می‌شود. به نظر شما آیا مجالس توانسته‌اند بخش مهمی از راه‌حل باشند؟
گرچه نمی‌توان کتمان کرد که مجلس بخشی از مسأله بوده و حالا نیز هست، اما معتقد هم نیستم که مجلس الزاماً مسأله‌ای را حل نکرده است. رویکرد انتقادی به مجلس ناشی از این است که این نهاد، راهبردهای مشخصی برای خروج ایران از چالش‌های کنونی نداشته است، چالش‌هایی که طی 20 و حتی 30 سال گذشته همواره تشدید شده‌اند. نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، به دلیل برگزاری پرشور و هیجان انتخابات و مناظره‌ها، زیر ذره‌بین قرار می‌گیرند و دائم از آنان پرسیده می‌شود چکار کرده‌اید و چه میزان از وعده‌ها را عملی کرده‌اید؟ اما یک‌دهم حساسیت نسبت به دولت‌، نسبت به سایر قوا بروز نمی‌کند. کسی از سایر قوا نمی‌پرسد که سهم شما در بروز این بحران‌ها یا حل آنها چیست؟ شاید هم سؤالی طرح شود، اما گفتمان غالب جامعه، مطالبه از این دو قوه نیست. کار به جایی می‌رسد که سرمقاله‌نویس یک روزنامه به رئیس‌جمهوری می‌گوید اصلاً مسأله بیکاری، محیط زیست یا امور دیگر ارتباطی به مجلس ندارد و وظیفه دولت است.

بعد از انقلاب، مجالس ما چه آنها که دست جناح چپ بوده یا جناح راست، اصلاح‌طلب بوده یا اصولگرا، در منطق عمل، تغییر معناداری نکرده‌اند. در همه این دوره‌ها، از برخی تفاوت‌های جزئی که بگذریم، با مجموعه‌ ثابتی از سیاست‌های اقتصادی، محیط‌زیست، بهداشت و درمان و سیاست‌‌های مربوط به صندوق‌های بازنشستگی و نظام بانکی رو به رو بوده‌ایم. به عبارت دقیق‌تر، مجلس دست هر جناحی بوده، سیاست توسعه عمرانی-سازه‌ای یا توسعه زیرساخت ادامه یافته، اما بخش خصوصی کاربر این زیرساخت‌ها بلاتکلیف مانده است. مجالس در همه ادوار، نه تنها نتوانستند دولت‌‌ها را از زاویه نظارتی خود به اقدام مثبتی برای جلوگیری از تخریب محیط‌زیست وادار کنند، بلکه به دلیل سیاست‌ها و رویکردهای منطقه‌گرا، گاهی خود به این جریان دامن می‌زده‌اند. برخی از نمایندگان مجلس، احتمالاً برای رأی‌آوری در حوزه‌های انتخابیه، وعده‌هایی برای ساخت سازه‌های مختلف مطرح می‌کنند که ساخت این سازه‌ها، گاه متضمن تخریب محیط زیست بوده است. این رویکرد منطقه‌گرایانه و محلی، چه‌بسا منطق غالب در فعالیت‌های پارلمانی بوده است. نامزدها در انتخابات، مجموعه‌ای از شعارها را مطرح می‌کنند که تحقق آنها در حوزه اختیارشان نیست. اما اجرای این وعده‌ها، به لابی‌ها و فشارهایی علیه دولت منجر می‌شود تا مجموعه‌ای از اقدام‌ها که منطقاً می‌تواند خلاف منافع درازمدت کشور باشد، به ثمر بنشیند.

شاید دولت‌ها، در کلیت خود، نگاه متوازنی به توسعه داشته باشند، اما اتفاقاً بخش‌هایی از دولت نیز بوده‌اند که هم‌نوا با این نمایندگان، رویکرد منطقه‌گرا در پیش گرفته‌اند.

قطعاً همین‌طور است، زیرا بوروکراسی هم منافع خاص خود را دارد. مجموعه‌ای از شرکت‌ها و پیمانکارها با دستگاه‌‌های دولتی ارتباط دارند. آنچه به عنوان برنامه در دولت نوشته و اجرا می‌شود، و هر پروژه و طرحی که تعریف می‌شود، به پیمانکار و سازنده نیاز دارد. اینها منافع پیشران این رویه هستند. پروژه عمرانی می‌تواند مناره‌ای باشد که چاله آن‌را قبلاً کنده‌اند. سدسازی، جاده‌سازی و ساختن فرودگاه‌ها در ایران، ضرورتاً از الزامات توسعه‌‌ای یا از منطق خاصی تبعیت نمی‌کند و به همین دلیل است که فرودگاه‌های زیادی دارید که پرواز ندارند و سدهای زیادی که آبی برای پر کردن آنها نیست. آنچه درباره‌اش سخن می‌گویم، ناظر بر نوعی عوام‌گرایی است. پوپولیسم در ایران ساختاری است و تنها ویژگی یک فرد نیست. من در جایی درباره پوپولیسم در ایران نوشته‌ام پوپولیسم، صرفنظر از همه تعریف‌هایش، در سایه ادراک جدید ما از مفهوم توسعه پایدار، به این ترتیب قابل تعریف است: پوپولیسم ویژگی آن نوع سیاست‌ورزی است که سیاستمداران در پی کسب رضایت توده‌ها، زیست‌پذیری و توسعه پایدار – اعم از توسعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی – را در مخاطره قرار می‌دهند. این نوع سیاست‌ورزی، توده‌ها را از مواجهه با واقعیت بازمی‌دارد، و از آنجا که کسب رضایت اصلی‌ترین هدف است، صحبت از محدودیت و ناتوانی، هیچ جایگاهی ندارد. به این معنا، منطق برخی مجالس در ایران، حرکت بر مدار پوپولیسم بوده است. به دلیل نبود ساختار حزبی، برخی از نمایندگان در نهایت مجبورند در منطقه‌ خود به گستردن یک شبکه حامی‌پروری روی بیاورند. این گونه نمایندگان، حتی گاهی به عنوان رئیس شبکه‌ای از هواداران کار می‌کنند که اعضای شبکه از نماینده می‌پرسند برای ما چه می‌کنی؟  

فکر نمی‌کنید که این نوع رفتارها ناشی از فشار از پایین است که نسبت به نماینده‌ها نیز جنبه تحمیلی دارد؟

پوپولیسم حتی در دموکراسی‌های سابقه‌دارتر و مستحکم‌تر نیز به درجاتی شایع است، اما خطر پوپولیسم در نظام‌های انتخاباتی فاقد حاکمیت قانون، بیشتر است. در چنین سیستم‌هایی، افراد به صورت انتخابی در ساختار سیاسی ارتقا می‌یابند، اما پس از ارتقا، قانون دست و پای آنان را نمی‌بندد و «منتخبان غیرقانونمند» قلمداد می‌شوند. در دموکراسی‌هایی که چنین ویژگی‌‌ ای دارند، پوپولیسم نوعی فشار ساختاری ایجاد می‌کند. برای توضیح، می‌توان توسعه هند و چین را با هم مقایسه کرد که «فرید ذکریا» در کتاب «جهان پساامریکایی» آن ‌را مقایسه کرده است. بسیاری از مقام‌ها و بورکرات‌های هند معتقدند که در مقایسه با همتایان چینی خود، نمی‌توانند عقلانی و متناسب با منافع درازمدت‌ کشورشان عمل کنند، زیرا این کشور، بزرگ‌ترین دموکراسی دنیاست و مقام‌ها باید رأی بگیرند. اما فشار توده‌‌ها و گروه‌های ذی‌نفع سبب می‌شود آنان کارهایی را انجام دهند که خودشان هم می‌دانند اشتباه است. در حالی که مقام‌های چینی، به دلیل غیرمنتخب بودن، که البته فساد خاص خود را دارد، می‌توانند تاحدی مستقل از توده‌ها و خواست‌های پوپولیستی‌ آنان عمل کنند. بنابراین پوپولیسم در دموکراسی‌ها، یک عارضه مزمن است، اما به میزانی که دموکراسی‌های انتخاباتی از حاکمیت قانون دوری می‌کنند و امکان دورزدن قانون در آنها وجود دارد، پوپولیسم تشدید می‌شود. اگر قانون مشخص کند که جاده، کارخانه یا سد، تحت فرآیند خاصی و تابع مکانیسم آمایشی مشخصی ساخته می‌شوند و نمایندگان مجلس مطمئن باشند هر قدر هم که وعده بدهند، نمی‌توانند بیرون از آن قاعده عمل کنند، ممکن است از شدت پوپولیسم کاسته شود.  بنابراین، نظام‌های انتخاباتی - اسم آن را دموکراسی نگذاریم و بگوییم سیستم‌های سیاسی مبتنی بر انتخابات که در درون‌شان انتخابات منهای حاکمیت قانون یا قانون ضعیف وجود دارد- مستعد پوپولیسم هستند. وضعیتی که خطرناک است مربوط به زمانی است که یک انتخابات بدون تضمین حاکمیت قانون بر عملکرد منتخبان درجریان باشد. در یک ساختار حزبی، این حزب است که برنامه دارد، اما حالا، افرادی برای انتخابات مبارزه می‌کنند که اساساً مسئول آبروی حزب خود نیستند و در غیاب حزب، افراد تنها به چهار سال حضور خود در مجلس فکر می‌کنند. از این رو، وقتی چنین فردی وارد فرایند 4 ساله مجلس شد، امکان دارد شبکه‌ا‌ی ایجاد ‌کند تا همواره نسبت به نامزدهای جدید، مزیت و برتری داشته باشد. دستاورد اصلی حضور چهار ساله این فرد در مجلس، همراه کردن این شبکه با خود اوست. این، یک فرایند خودتقویت‌شونده است، یعنی یک نفر با مکانیسم پوپولیسم پیش می‌آید، مجموعه‌ ای از حامیان را در منطقه خود ایجاد می‌کند و به تدریج «انتخاب‌شدن» مسأله می‌شود، نه حل‌کردن مسائل منطقه یا پدید آوردن توسعه متوازن. به عبارت دیگر، انتخابات برگزار می‌شود، اما چون ساختار حزبی  پایداری وجود ندارد، میدان به کنشگرانی واگذار می‌شود که  بهتر لابی می‌کنند. جریان غالب این است: هرکسی در این فضا، وعده جذاب‌تر و شعار‌های تندتری بدهد  می‌تواند برنده شود. این سازوکار، امکان حضور برنامه‌ها و برنامه‌دارها را دشوار می‌کند، طرفین در نهایت به شعارها یا ارزش‌های غایی خود می‌رسند. در این میان، «سیاست زندگی» که شامل تدبیر برای آب، محیط‌زیست، اشتغال، بیکاری و صندوق‌های بازنشستگی یا مواردی است که هر سیستمی، فارغ از دموکراتیک بودن یا نبودن و اینکه ارزش‌های غایی‌اش چه باشد، باید بر آنها تأکید کند، در عمل فراموش می‌شود.

البته به کلیات اشاره می‌کنند، مثل اینکه می‌خواهیم مشکلات اقتصادی مردم را حل کنیم.

مجلس در ایران جایی برای منازعات سیاسی بوده است. فشار بر وزیر برای تعیین فرماندار یا رئیس اداره کل یک شهرستان مهم‌تر از دستور کار توسعه است، زیرا همان شبکه حامی‌پروری بر این گونه تلاش‌ها متکی است. نقش این متغیر در نفی شایسته‌سالاری در کشور را اصلاً نباید دست کم گرفت. گفتن ندارد که حرف من ربطی به این مجلس و آن مجلس ندارد و من به یک ساختار ذهنی در پارلمان‌های ایران نظر دارم. در بسیاری موارد، اصلاً سیاست به معنای واژه انگلیسی policy از حوزه مجلس بیرون رفته و به جای آن منازعه قدرت به معنای politics  مانده است و خلاصه اینکه دغدغه توسعه پایدار ایران به اصلی‌ترین دغدغه تبدیل نشده است.

آیا می‌توان دستور کار انتخابات یا منطق نهاد مجلس را حداقل تعدیل کرد؟

با توجه به منطقی که تشریح کردم، یا باید حاکمیت قانون را چنان تقویت کرد که بتوان جلوی پوپولیسم را گرفت، یا باید نظام حزبی را تقویت کرد. اولویت اول، حاکمیت قانون است و وقتی از حاکمیت قانون سخن می‌گوییم، اصلاح نظام قانونی، یک بنیان آن محسوب می‌شود و پس از آن، برخورداری از قوه قضائیه مقتدر که اجرای قانون را تضمین کند. نمی‌شود که حاکمیت قانون یا نظام حزبی نداشت، اما مدعی دموکراسی‌ای بود که می‌خواهد توسعه پایدار ایجاد ‌کند. همچنین وقتی مسأله‌ای پیش روی ما قرار می‌گیرد که باید حل کرد و قرار است مجلسی نیز شکل بگیرد، در چنین شرایطی، باید طرف ثالثی به نام جامعه مدنی و نخبگان را تقویت کرد تا آنان، بر پیگیری این مطالبات پافشاری کنند. ابتدا باید در جامعه، دانشگاه، بخش خصوصی و مردم عادی، مطالبه شکل بگیرد تا آنان به نمایندگان و مجلس بگویند دموکراتیک بودن یا نبودن شما و این‌که طرفدار چه جریانی هستید، فقط یک بخش مسأله است. فقط می‌خواهیم به ما بگویی که برنامه تو برای حل بحران‌ها چیست؟ پس، یکی از کارهایی که می‌شود کرد، این است که جامعه وارد مطالبه از مجلس شود و بعد از آن دستورکار جدید تعریف شود.  

دغدغه‌هایی که مطرح می‌کنید، نگاه جدیدی به مسأله‌ای به نام مجلس است. اما این دیدگاه‌ها از سوی بخش‌های دیگر جامعه و از سوی نخبگان، مطرح نشده و از این زاویه نقد عملکرد مجلس نداشته‌اند.

فضای احزاب و جریان‌های سیاسی، حتی بین گروه‌های نخبه‌تر آنان نیز این طور نیست که چنین دغدغه‌هایی مطرح باشد. اما جامعه هم باید کار خودش را بکند. هنجار وقتی شکل می‌گیرد که برای آن تقاضا وجود داشته باشد. از این‌رو، باید در جامعه این تقاضا را ایجاد کنیم که پرسش‌ها را طرح کند؛ جامعه باید به نامزدهای انتخابات مجلس بگوید شما به هر جناحی که می‌خواهید، تعلق داشته باشید یا به هر ارزشی که می‌خواهید، پایبند باشید، اما پرسش من از شما این است که برای زندگی من، آینده من و فرزندان من و برای بهبود وضعیت ‌زیستی این کشور چه می‌خواهید بکنید. ما دائم از عصر پسابرجام صحبت می‌کنیم، اما «پسابرجام» یک ویژگی جالب دیگر هم دارد و آن «پسامنابع» بودن است. افراد دیگری چون دکتر محسن رنانی هم به این نکته اشاره کرده‌اند که منابع آب کشور تمام شده، فرسایش خاک رخ داده، جنگل‌ها در معرض تخریب هستند، سرمایه اجتماعی فرسوده شده و اعتماد تضعیف شده و ارزش پول هم کاهش پیدا کرده است. سرمایه‌های کشور فرسوده شده‌اند. منابع پولی و مالی بسیاری در دوره‌ای وجود داشته است که عمده آن ناشی از فروش نفت بود. اما همین حالا، قیمت نفت کمتر از 25 دلار در هر بشکه است. ما فقط یک منبع زیاد داریم و آن هم منبع انسانی که من به کیفیت آن شک دارم زیرا وضعیت دانشگاه امروز جامعه را از نزدیک می‌بینم. بنابراین، ویژگی ایران امروز، عصر «پسامنابع» است. پرسش مهم این است که برای عصر «پسامنابع» چه راهکاری داریم؟ آیا احزاب یا افرادی که می‌خواهند به مجلس راه یابند، برنامه‌ای برای عصر «پسامنابع» هم دارند؟

مشکل دیگری که برای وضعیت «پسامنابع» می‌توان برشمرد، این واقعیت است که کمتر نشانه‌ای از  توجه به اقتضائات این عصر دیده می‌شود؛ مثلاً فعالیت احزاب به عنوان یکی از اقتضائات برونرفت از این وضعیت، همچنان نامطلوب است.

دیدگاهی دارم که به باور من،‌ بسیار مهم است، و آن اینکه سیستم باید شجاعت مواجه‌شدن با واقعیت را داشته باشد. نمی‌خواهم مقایسه کنم، اما عبارتی که به آن اشاره می‌کنم، قابل توجه‌ است. «دنگ شیائو پینگ» رئیس جمهوری وقت جمهوری خلق چین، در سال 1979 در حزب کمونیست این کشور، یک سخنرانی مشهور ایراد کرد که گفته می‌شود مهم‌ترین سخنرانی تاریخ چین است. او گفت «فرق نمی‌کند گربه سیاه باشد یا سفید، گربه باید موش بگیرد.» آن سخنرانی، نشان داد که چینی‌ها پس از سه دهه حکمرانی، با واقعیت چین مواجه شدند، با واقعیت یک جمعیت فزاینده که انقلاب فرهنگی چین و بحران قحطی را طی کرده بود و حالا با این واقعیت مواجه شده بود که آن سیستم اداری، با آن توانمندی‌ها و آن اقتصاد، موش‌بگیر نیست و نمی‌تواند رشد ایجاد کند. بنابراین از نظر «دِنگ»، مهم این بود که آن اقتصاد و سیستم، می‌تواند موش بگیرد یا خیر. بزرگ‌ترین کاری که «دنگ شیائوپینگ» کرد، این بود که چین را با واقعیت گذشته‌اش یعنی با سه دهه پیش از آن، مواجه کرد. فکر می‌کنم نه فقط نظام جمهوری اسلامی و نه فقط دولت؛ بلکه نخبگان، مردم و همه با هم، باید شجاعت این را پیدا کنند که با واقعیت آنچه هست، مواجه بشوند. همه باید کاستی‌ها را بپذیرند، البته هرکسی به نسبت و سهمش در پیدایش این وضع. اما بهتر است همگان این قصور و تقصیر را بپذیرند، مردم هم با خواسته‌های پوپولیستی خود در پیدایی این وضعیت نقش مهمی دارند. مدیریت بحران‌ها ممکن نمی‌شود مگر آن‌که شجاعت مواجهه با کنه وجودی این وضعیت پیدا شود. ما نیازمند مواجهه جدی با واقعیت هستیم و باید عناصر پسامنابع را تشریح کنیم. ما هنوز با مؤلفه‌های اصلی وضعیتی که در آن قرار گرفته‌ایم، بدون رودربایستی مواجه نشده‌ایم. مهم‌ترین آزادی لازم برای کشور، آزادی مواجهه با این وضعیت است، اگرچه با  منافع بسیاری، تعارض پیدا کند. اما اگر این اتفاق رخ ندهد، مسأله کشف نمی‌شود و متعاقب آن، راه‌حل‌‌های متناسب نیز پیدا نمی‌شوند.

اگر شجاعت مواجهه با وضعیت «پسامنابع» را پیدا نکنیم، مردم هم آماده اتخاذ تصمیم‌های شجاعانه نخواهند شد. سیستم باید درباره تصمیم‌هایش شجاعانه با مردمش صحبت کند، پس از آن، با هم تصمیم بگیریم. تنها جایی که این حرف‌زدن صورت گرفته است، مسأله هسته‌ای بود. حال، آن گفت‌و‌گوی ملی، باید درباره سیاست صنعتی‌شدن، درباره وضعیت فرهنگ، سینما، اقتصاد فرهنگ، محیط‌زیست و صندوق‌های بازنشستگی و ده‌ها مسأله دیگر هم عملی بشود.

شما پیش‌تر مفهوم ائتلاف اجتماعی را به‌کار برده‌اید، ائتلافی که تحقق آن نیازمند وجود نهادهای مدنی است. این در حالی است که ما در 8 سال دولت‌های نهم و دهم شاهد تخریب و تحدید نهادهای مدنی بودیم. آیا با این تجربه که در حافظه جامعه مانده است، می‌توان به شکل‌گیری ائتلاف اجتماعی امیدوار بود؟
ائتلاف بر محور اعتماد شکل می‌گیرد و می‌دانیم که اعتماد در سطوح مختلف ضربه خورده است. ائتلاف از فرآیند گفت‌و‌گویی آغاز می‌شود که پیش از آن، اجماعی بر سر حداقل‌ها شکل بگیرد و این اجماع، نخست در نخبگان ایجاد می‌شود. اما نخبگان روی چه محوری ائتلاف کنند؟ حول همان مسائلی که تشریح کردم و اکنون بنیان تمدنی ما را تهدید می‌کند. ابتدا باید مسأله مشخص شده و درباره ابعادش گفت‌و‌گو شود. شما آن وقت می‌بینید که بسیاری از مسائل انحرافی است. مسأله این است که هنوز طیفی از مسائل مورد اجماع نداریم. ائتلاف، بر حول مجموعه‌ای از مسائل و متعهد شدن شکل می‌گیرد. ائتلاف نوعی سازش است، یعنی به تعویق انداختن تنازع‌ها، چنان که دولت‌های ائتلافی نیز برای مدتی اختلافات خود را به تعویق می‌اندازند، ادغام نمی‌شوند، یکدست هم نمی‌شوند، بلکه تا زمان گذر از بحران، حول چیزی ائتلاف می‌کنند. بنابراین، وقتی وارد ائتلاف می‌شوید، دو نکته را پذیرفته‌اید؛ نخست اینکه در وضعیت خوبی نیستید و دوم اینکه می‌پذیرید هیچ جناحی قادر به حل این وضعیت نیست. چنان که در یک دولت ائتلافی هم می‌بینیم که هیچ حزبی به تنهایی این قدر رأی نیاورده است که کابینه مستقل تشکیل بدهد. پس، باید این پیش‌شرط‌ها پذیرفته بشود، اینکه در وضعیت خوبی نیستیم و دوم اینکه بپذیریم هیچ کدام از طرفین به تنهایی قادر به پیشبرد دستورکار خودش نیست. گفت‌وگو درباره این وضعیت، حتی در شرایط فقدان سازوکارهای مدنی مناسب، نقطه آغاز است. کثیری شجاعت سخن گفتن درباره این وضعیت را نیز ندارند.

مصالحه، در تاریخ معاصر ما مسأله‌ای بغرنج بوده است. چنان که دکتر کاتوزیان به آن اشاره می‌کند، نه در مجلس اول مشروطه و نه در دوره مصدق و نه در دیگر منازعات داخلی، سیاست ایران، مصالحه را تجربه نکرده و در غیاب آن، تنازعات همواره به شکاف‌ها و شقاق‌های جدی منتهی شده است.

یک دلیلش این است که بحث‌ها همواره بر حول ارزش‌هایی شکل می‌گرفته است که اساساً غیرقابل سازش هستند. در مشروطه هم یک طرف درباره غربی‌شدن و مدرنیزه شدن و آزادی صحبت می‌کرد و طرف دیگر از دین با یک قرائت بسیار سنتی سخن می‌گفت. این دو مورد که اصلاً زمینه ائتلاف نداشتند. ائتلاف بین آنانی شکل می‌گیرد که حداقل برای بازه زمانی مشخص، ارزش‌های مناقشه‌برانگیز را برای مصلحت به تعلیق درآورند و درباره مسائلی با هم حرف بزنند که امکان رفع مناقشه در آن‌ها وجود دارد. به عبارت دیگر، بر سر چیزهایی می‌توانیم با هم ائتلاف کنیم که چندان ربط ارزشی ندارند یا می‌پذیریم که ربط ارزشی آن خیلی کم‌تر است. آب یک مسأله فنی و زیست‌محیطی است و به این ربطی ندارد که اصولگرا هستید یا اصلاح‌طلب. به توسعه سیاسی معتقد باشید یا نباشید، باید وارد عصر صنعتی‌شدن بشوید، والا بحران بیکاری شما را از پا در خواهد آورد.

بخش زیادی از جامعه، عملگرا هستند، یعنی مطابق گفته شما، دنبال این هستند که کدام پروژه کجا و توسط چه کسانی اجرا می‌شود. از این رو می‌توان این طور نتیجه گرفت که بخش اندکی از جامعه، سیاسی هستند و سر ارزش‌ها با هم نزاع دارند. اما چرا این بخش اندک سیاسی،  بر دیگر وجوه جامعه غلبه پیدا کرده است؟

به این دلیل که آنان، نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای دارند. تریبون‌ها در دست این عده است.

نقش تعیین‌کننده‌شان در این است که منابع چگونه تقسیم شود؟

بله، و برای تعیین جهت‌گیری کشور، این‌که انرژی سیاسی کشور صرف چه چیزی بشود و اصلاً دستورکار چه باشد. تعداد آنان کم است، ولی دستورکار را تعیین می‌کنند. مثالی بزنم. جهان، جهانی شده است، اما 15 سال است که جهانی شدن ایران، به تعویق افتاده و 10 سال اخیر هم که از جهان حذف شدیم. جهان جهانی‌شده الزاماتی دارد، اما اقلیت‌هایی که دارند با هم بحث می‌کنند و دستورکار درست می‌کنند، مانعی در مقابل جهانی‌شدن ما بوده‌اند. مطمئن باشید اقتصاد ایران رشد معناداری نخواهد داشت مگر اینکه بخشی از زنجیره تولید ارزش در جهان باشد. شما مگر می‌توانید بگویید می‌خواهیم حداقل 30 درصد تولید هر سرمایه‌گذاری خارجی از ایران صادر ‌شود، اما نمی‌پذیرم که بخشی از زنجیره تولید ارزش دنیا باشیم؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ بدون یکپارچگی اقتصادی می‌توانید به اقتصاد صادرات‌گرا فکر کنید؟ شما به بزرگان اقتصادی که در 50 سال اخیر رشد کرده‌اند نگاه کنید؛ چین، کره‌جنوبی، تایوان، سنگاپور، فیلیپین، اندونزی، آرژانتین، برزیل و آفریقای‌جنوبی و ببینید چگونه توانسته‌اند بالا بیایند؟ این‌ها بخشی از زنجیره ارزش جهان شدند. آن اقلیتی که شما از آن صحبت می‌کنید بر تعیین و طی شدن مسیر لازم برای نقش‌آفرینی در اقتصاد جهانی بسیار مؤثرند.

بحران‌هایی که با آن روبه‌رو هستیم و اکنون جلوی مسیر ایران قد علم کرده‌اند، آیا در نهایت این گربه را وادار خواهد کرد که فارغ از رنگش، موش بگیرد؟ آیا چالش‌ها خود را تحمیل خواهند کرد یا با تدابیری از آن ممانعت خواهد شد؟

برای پاسخ به این سؤال باید متغیر زمان را هم درنظر بگیریم. اگر 15 سال پیش به طور جدی فکر کرده بودیم که باید بحران آب را حل کنیم، حالا وضعیت این طور نبود. اگر امروز می‌بینید که ایالت کالیفرنیا از پس چهار سال خشکسالی سخت برمی‌آید، از آن جهت است که 20 سال پیش راه اصلاحات را در پیش گرفته بود. هر چقدر زمان پیش می‌رود، سرعت گسترش چالش‌ها نیز فزاینده‌تر می‌شود. جمعیت ایران زمانی 50 میلیون نفر بود و ورودی بازار کار، متناسب این جمعیت؛ اما حالا جمعیت‌ نزدیک به 80 میلیون نفر است، بنابراین نمی‌توان با همان نرخ‌های اشتغالزایی دهه 80 به نیازهای دهه 90 پاسخ گفت. ما با فشردگی زمان مواجه هستیم. یعنی امروز معنای یک سال خیلی مهم‌تر و حیاتی‌تر از یک سال در دهه 70 یا 80 است. ما نه تنها تحت فشار جمعیت بلکه با رقبای خود هم رو به رو هستیم.
نکته دوم، اینکه سیستم‌ها وقتی می‌توانند جهش یا توسعه پیدا کنند که بتوانند بر منافع خردی که باعث می‌شود تکه‌پاره شوند و بازی«سرجمع صفر» را دنبال کنند، غلبه نمایند. هر نظام اجتماعی متشکل از گروه‌های طبقاتی، دینی، قومی، مذهبی و صنعتی است که درون یک نظام یا اقتصادی با هم رقابت می‌کنند. گاهی هم  بخش پولی – مالی با بخش تولید رقابت می‌کند یا بخش تولید با واردات. نظام اجتماعی، محمل تنازعات بین آدم‌ها و گروه‌های مختلف. سیستم اگر بتواند مجموعه این تنازعات را به رقابت‌هایی تبدیل کند که مجموع آن، حرکت به سمت جلو باشد، فشار زمان، مشکلات و بحران‌ها، آن‌را به خلاقیت و هوشمندی سیستمی می‌رساند. اما اگر سیستم نتواند گروه‌های متنازع را کنار هم گرد آورد و به جای منازعه و بازی با مجموع صفر، میان آنها رقابت ایجاد کند، فشار بحران‌ها نه تنها چیزی را حل نمی‌کند، بلکه به سمت مشکلات شدیدتری پیش خواهد برد. انتخابات مجلس دهم از این جهت بسیار حساس است که معلوم می‌شود سیستم قادر است معمای هماهنگی‌اش را حل کند یا خیر. ائتلاف همواره در بستر یک نهاد صورت می‌گیرد. مجلس بهترین نهاد برای ائتلاف است. حالا اگر این مجلس به مجلس حذف و مجلس ضدائتلاف تبدیل شود یا اصلاً آدم‌هایی که درون آن وارد می‌شوند ظرفیت همکاری را نداشته باشند، معمای هماهنگی سیستم را بیشتر خواهد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۲۱
محمد فاضلی

این متن را دوست عزیزم آقای روزبه کردونی نوشته اند و در روزنامه شرق 18 بهمن 1394 منتشر شده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

در آستانه انتخابات مجلس هستیم. تشکیل یک مجلس «سیاستی» که بر مسائل اصلی کشور نظیر مسائل محیط زیستی، بحران آب، بحران صندوق‌های بازنشستگی، اشتغال، کنترل آسیب‌های اجتماعی و به‌طورکلی بر کاهش فقر، فساد و تبعیض تمرکز داشته باشد، می‌تواند تضمین‌کننده حرکت کشور به سمت پیشرفت و توسعه باشد. برای نیل به این هدف، ضروری است هم آنان که در جست‌وجوی رأی هستند و هم آنان‌که رأی می‌دهند، نقش خود را به‌درستی ایفا کنند تا مانع از آن شوند که «کاسب‌کاران سیاسی» با وعده‌های بی‌پشتوانه راهی مجلس شوند. مانع مهم برای شکل‌گیری مجلس سیاستی این است که رأی‌دهندگان به‌مثابه «انسان بی‌سایه» عمل کنند. به تعبیر «کارل یوستاویونگ»، انسان‌های بی‌سایه، انسان‌هایی هستند که «هیچ تصوری از بدی ندارند و به‌هیچ‌وجه احساس گناه نمی‌کنند، از این امتیاز شبهه‌ناک و درواقع بیجا برخوردار هستند که هیچ‌گاه خود را از بابت فجایع اجتماعی و سیاسی  مقصر نمی‌دانند و از دید آنها، تنها چیزی که مقصر است و مرتکب خطا می‌شود، همان جمع بی‌هویتی است که دیگران، جامعه یا دولت خوانده می‌شود. این انسان‌ها منکر رویدادهای هولناک اطرافشان نمی‌شوند، بلکه همواره اصرار دارند دیگران مرتکب آنها شده‌اند». 

یکی از ویژگی‌های مهم انسان‌های بی‌سایه فرافکنی است. همواره «دیگران» هستند که مسئول و مقصر هستند. انسان‌های بی‌سایه همواره خود را بی‌گناه و تا حد زیادی قربانی می‌دانند. این احساس قربانی‌بودن، هم حق گله، شکایت، انتقاد، 
مظلوم نمایی و اعتراض برای آنها فراهم می‌کند و هم از لحاظ روحی- روانی برای آنها آرامش ایجاد می‌کند، چراکه نه‌تنها در قبال مسائل جامعه مسئولیتی متوجه آنان نبوده است، بلکه آنها خود قربانی شده‌‌اند. اگر مسائلی نظیر کاهش سن اعتیاد، افزایش اقدام به خودکشی، تغییر الگوی ایذر، وضعیت نامطلوب کودکان کار و خیابان، نهادینه‌شدن فساد، افزایش فقر، گسترش گفتمان تنفر، افزایش خشونت، مشکلات زنان سرپرست خانوار، مسائل مرتبط با سالمندان، چالش‌های پیشِ‌روی معلولان، چالش‌های زیست‌محیطی، بحران آب و... وجود داشته باشد، از نگاه انسان‌های بی‌سایه مسئول همه این موارد، موجود موهومی به نام «دیگران»، «جامعه» یا «دولت و حکومت» است و اینان هیچ مسئولیتی در قبال این مسائل ندارند. در عرصه انتخابات برای انسان‌های بی‌سایه، رأی‌دادن و رأی‌ندادن یکسان است، اینکه به چه کسی رأی بدهی نیز مهم نیست، چراکه در نگاه آنها، مسئولیتی در قبال مسائل کشور متوجه آنان نیست یا به نظر آنان، از قبل در جایی دیگر تصمیمات گرفته شده است. برای این‌گونه افراد مهم نیست «تشکل‌های یک‌شبه» یا افرادی با عوام‌فریبی و کلی‌گویی رأی مردم را کسب کنند. برای انسان‌های بی‌سایه اهمیتی ندارد که پوپولیست‌های بی‌دانش و کاسبکاران سیاسی که هیچ سیاستی برای مواجهه با مسائل منطقه‌ای و ملی ندارند، فقط با موج‌سواری فرصت‌طلبانه بر امواج سیاسی و قومی به مجلس ورود پیدا کنند.  باید توجه داشت کشور با مجموعه‌ای مسائل پیچیده و چندبعدی در سطوح مختلف منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی روبه‌روست. برای مواجهه با این مسائل نمی‌توان با رفع مسئولیت اجتماعی سیاسی فقط به افرادی بی‌دانش و پوپولیست تکیه کرد که با پیش‌فرض‌های از قبل تعیین‌شده، تجارب شخصی و راهکارهای ساده و شعارگونه، بنای سیاست‌ورزی داشته باشند. اگر به‌درستی این انتظار وجود دارد که مجلس آینده قادر به درک مسائل پیچیده جامعه ایران، حل مسائل سیاستی و اولویت‌دار کشور و ارتقای وضع رفاه مردم باشد و نقش خود را در کاهش فقر و فساد و تبعیض ایفا کند، هیچ راهی وجود ندارد جز آنکه تک‌تک شهروندان مسئولانه در عرصه انتخابات- حتی با توجه به نامزدهای فعلی مانده در گردونه انتخابات- مشارکتی مطالبه‌محور داشته باشند تا نامزدهای انتخابات موظف به ارائه سیاست‌های مدون و مکتوب در قبال مسائل مهم کشور شوند.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۱۶
محمد فاضلی

این مطلب در روزنامه ایران روز 28 دی ماه 1394 منتشر شده است.

--------------------------------------------------------------------------------------

مهم‌ترین دست‌آورد مذاکرات هسته‌ای که جامعه ایرانی انتظار آن‌را داشت اکنون محقق شده و دسته گسترده، مهم و مشخصی از تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران لغو شده است. این رویداد همه جوانب حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایرانی را تحت تأثیر قرار خواهد داد و دانشگاه‌ها نیز از مسیر تأثیرگذاری بر کنار نخواهند بود. البته شیوه و میزان تأثیرگذاری اجرایی‌شدن برجام تابع نوع مواجهه‌ای است که کل نظام سیاسی و بخش‌های مقتدر و تعیین‌کننده آن با پی‌آمدهای برجام خواهند داشت. اما می‌توان تأثیرات برجام بر دانشگاه‌ها را با در نظر داشتن یک پیش‌فرض، به جهات مختلف تحلیل کرد. این پیش‌فرض بسیار مهم است. شاید بزرگ‌ترین پی‌آمد برجام، بازگشت ایران در نظام بین‌المللی به شرایط عادی و هم‌نوا شدن با بخش مهمی از تغییرات در سطح بین‌المللی و مواجهه‌ای متفاوت از گذشته با قواعد بازی در دنیای جهانی‌شده امروز باشد. اگر فرض کنیم که قرار است با این پی‌آمد برجام هم‌نوایی شود، آن‌گاه می‌توان درباره نسبت دانشگاه و رفع تحریم‌ها چند نکته ذکر کرد.

1.     دانشگاه در سالیان گذشته حال و روز خوش و پرنشاطی نداشته است. دانشگاه نیز مثل انسان‌ها و بنگاه‌ها به امید زنده است. دانش باید به امیدی تولید شود، و آموزش باید به امیدی قوت گیرد. این امید از دانشگاه رخت بربسته یا کمرنگ شده است. آمار فرار مغزها، سیل دانشجویانی که از سال‌های پایانی دوره کارشناسی به دنبال پذیرش خارجی هستند، و انبوه دانشجویانی که از استادان می‌پرسند بعد از گرفتن این مدرک چه باید بکنم، نشانه‌هایی از کم‌رنگ شدن امید است. دانشگاه هم‌چنین بخشی از جامعه است که فضای حاکم بر آن می‌تواند امیدوارکننده یا یأس‌آور باشد. من به سخن‌ها و شعارها کاری ندارم، اما جامعه‌ای که رشد اقتصادی‌اش منفی است و نرخ تورم و بیکاری‌اش دورقمی است و نرخ بیکاری فارغ‌التحصیلانش به بیش از 30 درصد می‌رسد، نمی‌تواند امیدوار و پرنشاط باشد. پس از رفع تحریم‌ها، به شرط عمل به پیش‌فرض گفته‌شده، دانشگاه نیز امیدوار خواهد شد. امید نیروی پیش‌برنده دانشگاه است. دانشگاه بالاخره یک خبر خوب مهم شنیده است.

2.     انحصار فقط برای صنایع خودروسازی یا سایر بنگاه‌های اقتصادی مضر نیست. انحصار برای دانشگاه هم خمودی و رکود به بار می‌آورد. دانشگاه سال‌هاست که موجودیت انحصاری یافته است. حال تصور کنید وضعیتی پیش آید که دانشگاه‌ها بتوانند از طریق برنامه‌های مراودات علمی و آموزشی، مبادله استاد و دانشجو، و برگزاری دوره‌های مشترک آموزشی و از طریق اساتید میهمان خارجی، فضای انحصار را بشکنند. این انحصارشکنی، انقلابی در فضای گروه‌های آموزشی بر پا خواهد کرد. کافی است هر گروه آموزشی پذیرای یک ترم تدریس و حضور یک استاد سرشناس و دانشمند واقعی باشد. هیمنه بسیاری فروخواهد ریخت. رقابت برای پویایی ضروری است، و بین‌المللی نشدن بنگاه‌ها و دانشگاه‌ها مانع این رقابت و پویایی است. اگر برنامه درستی وجود داشته باشد، می‌توان ضمن رعایت همه ملاحظات سیاسی و امنیتی، انحصارهای آکادمیک را شکست. رفع تحریم‌ها، فضای بهتری برای بین‌المللی شدن دانشگاه باز می‌کند، اما این اتفاق خودبه‌خود رخ نخواهد داد. مطمئن باشیم که بسیاری ابداً علاقه‌ای به دانشگاه و درس رقابتی ندارند و از انواع بهانه‌ها برای ممانعت از این امر استفاده خواهند کرد.

3.     دانشگاه در تعاملات علمی زنده و پویا می‌شود. استاد و دانشجو در تعاملات با سایر اهل علم و دانشگاه، سرمایه فرهنگی و انرژی عاطفی می‌گیرند. رفع تحریم‌ها راهی به سوی افزایش تبادلات علمی است. ساختن برند و تصویر دیگری از ایران، انگیزه‌های بسیاری برای ارتقای مبادلات علمی ایجاد می‌کند و طبیعی است که در این مبادلات، اهل علم وارد گفت‌وگوهایی می‌شوند و فرصت‌هایی پیدا می‌کنند که البته همگان را خوش نخواهد آمد. همان گونه که رفع تحریم‌ها مخالفانی دارد، افزایش مراودات آکادمیک نیز مخالفان و منتقدانی دارد. این مسیر به سادگی هموار نخواهد شد. افزایش مراودات علمی، استانداردهای دانشگاهی جدیدی را پیش می‌کشد و قهرمان‌های جدیدی می‌سازد. استانداردها و معیارهای جدید، عرصه را بر فعالیت بسیاری تنگ خواهد کرد، زیرا نظام جدیدی از انتظارات در دانشجو تعریف می‌شود، و این خوشایند بسیاری که از انحصار و خمودی دانشگاه خرسندند نخواهد بود.

4.     پسابرجام عصر تغییر گفتمان‌هاست. پسابرجام یعنی تعامل بهتر است از تقابل، و گفت‌وگو برای منافع ملی بهتر از شعار دادن برای منافع جناحی است. پسابرجام زمینه‌ای برای گشایش برخی زبان‌ها و پایان برخی اقتدارهاست. دانشگاه سال‌ها تحت فشار همان اقتدارها بوده و همه آن زبان‌ها که گشوده می‌شوند، سکوت کرده بودند. این گشایش روح جدیدی در دانشگاه خواهد دمید. پسابرجام، عصر تضعیف نوعی از نگرش به دنیاست، نگرشی که از بنیاد با دانشگاه پویا در تعارض است.

5.     دانشگاه یعنی مجموعه‌ای که آزمایشگاه‌های پیشرفته، تجهیزات مدرن و همکاری‌های مشترک را شامل می‌شود. پیش از رفع تحریم‌ها بسیاری از تجهیزات آزمایشگاهی و تجهیزات مورد نیاز تحقیقات در دسترس نبودند. به علاوه دست یافتن به این گونه تجهیزات علاوه بر امکان قانونی، نیازمند منابع مالی است. دانشگاه و علم بدون سرمایه‌گذاری به جایی نمی‌رسند و آن سطح از سرمایه‌گذاری که دانشگاه پویا خلق کند، نیازمند رونق اقتصادی و رشد قابل توجه است. اقتصاد تحت تحریم هرگز به چنان سطحی از رشد و پویایی نمی‌رسید که دانشگاه کارآمد را تأمین مالی کند.

6.     دانشگاه امروز دستورکارهای جالبی خواهد داشت. استفاده از فرصت‌های برجام نیازمند مشارکت فعالانه دانشگاه در تولید علمی است. ورود به پیمان‌های انتقال تکنولوژی و همکاری فناورانه دارای ملاحظات حقوقی بسیار گسترده و دقیق است. استفاده کردن از ظرفیت‌های سرمایه‌گذاری بین‌المللی در انرژی‌های نو، صنایع تکنولوژی پیشرفته، و فناوری‌های حفظ و صیانت محیط زیست، نیازمند تولید دانش است. همه این‌ها به مشارکت فعالانه دانشگاه در کمک به دستگاه دولت و نظام تصمیم‌گیری برای بهره‌گیری از شرایط جدید نیاز دارد. علوم انسانی و اجتماعی دستور کارهای بسیار چالش‌برانگیزی پیش رو خواهند داشت. پیشاتحریم و پساتحریم هر دو موضوع مطالعه‌اند. هنوز تاریخ تحریم نوشته نشده، البته در آغاز راه هستیم و تاریخ تحریم دستورکار مهیجی برای دپارتمان‌های تاریخ، اقتصاد، علوم سیاسی و جامعه‌شناسی است. تأثیرات تحریم‌ها هنوز بررسی نشده، و روایت‌های برساخته بر مبنای تحریم‌ها هنوز تحلیل نشده‌اند. جامعه‌شناسی ده سال روایت مشخصی از مواجهه مردم و غرب، هنوز نوشته نشده است. دانشگاه پساتحریم چه موضعی در قبال کیفیت سیاست‌گذاری، تلاش برای تغییر دستورکارهای توسعه، یا تأثیرگذاری بر نظام فرصت‌ها خواهد داشت؟ این پرسش‌ها به تدریج پاسخ خود را خواهند یافت.

دانشگاه ترسیده و تکیده، اما انبوه‌ساز سال‌های پیشین، رو در روی چالشی عمیق قرار خواهد گرفت. جامعه ایرانی از دانشگاه انتظار دارد سکوت نکند و به‌مثابه عقل انباشته یک نظام اجتماعی مدرن، پویا و پرنشاط و البته انتقادی با گذشته، وضع موجود و چشم‌اندازهای آینده مواجه شود. پسابرجام و رفع تحریم‌ها، فرصتی چالش‌برانگیز برای دانشگاه است که تعامل روندهای کلان تصمیمات نظام سیاسی و کنشگری‌های بازیگران نظام آکادمیک، فرجام آن‌را آشکار خواهد کرد.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۰۷:۴۳
محمد فاضلی