دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران
حق داریم ایده‌‌های‌مان را درباره کشوری که از آن ماست بیان کنیم، به پایداری بقا و ارتقای آن بیندیشیم، و زندگی بهتری مطالبه کنیم. مکلفیم به فکر ایران باشیم و آن‌را آباد و آزاد بخواهیم. باید به قضاوت تاریخ درباره خود بیندیشیم، و کاری کنیم درخور سرزمین و مردمان تمدنی تاریخی، پیش از آن‌که ضعف عقلانیت ما را عبرت تاریخ سازد.
محتوای این وبلاگ از طریق این کانال تلگرام هم در دسترس است. https://telegram.me/fazeli_mohammad
۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۶

نواهایی از جنس شور و شعور

گفته‌ای است منسوب به لویی پاستور که مخاطب را به امیدواری و سخت‌کوشی در سخت‌ترین لحظات عمر هر ملتی فرا می‌خواند.[1] پاستور از آدمیان می‌‌خواهد چنان در راه یادگیری و دانش بکوشند که چون به پایان زندگی نزدیک میشوند بتوانند با صدای بلند بگویند « من هر آنچه که در توان داشته‌ام، انجام داده‌ام.» مصداقهای وطنی این چنین سلوکی در زندگی را نیز میتوان بسیار یافت، و من از میان همه ایشان، حسین علیزاده را ستودنی و دوستداشتنی میدانم.

حسین علیزاده، همواره از جنس مبارزهای بیانتها برای تأثیرگذاری علیرغم همه ناخرسندیهاست. عصر شکستن سازها و سرکوب آوازها هم او را از پا نینداخته است. در میانه دهه هفتم زندگی بودن هم از حرکت، خلاقیت و تعهدش به موسیقی نکاسته است. سخنانش، تاریخ مقابله غمبار قدرت با موسیقی نیست؛ و عملش روایت تفوق شور و شعور بر نخوت قدرت است. شوری که از تعهد حرفهای و علقه ملی علیزاده برمیخیزد، با هر نوایی در گوش مخاطبش زیبایی خلق میکند. ملی و به همان اندازه جهانی است. زندگی در بیان موسیقایی علیزاده، هیچگاه رنگ خمودگی و جمود نمیگیرد، خواه روایتی تاریخی از زبان «نینوا»، عصیانی از جنس «ترکمن»، یا رازگویی با «راز نو». این حرکت و غلیان دائم الهامبخش است، الهامی که در «نواهایی از جنس شور و شعور» موج موج شنونده را در بر میگیرند. آخرین عبارتی که از او خواندم، چیزی از جنس همه آن مبارزه و حماسهای است که در منش حرفهای و خلاقیت هنری او بازتاب یافته است، نوایی از جنس شور و شعور: «با تمام مشکلاتی که ممکن است وجود داشته باشد، من هیچ‌گاه زانوی غم بغل نمی‌گیرم، از هیچ مسئولی خواهش نمی‌کنم به من مجوز بدهد. هیچ مسئولی در اندازه‌ای نیست که بخواهد برای کسانی مثل ما که نیم قرن در مملکت کار کرده مجوز بدهد. سی و سه پل نمیگوید اجازه بدهید من باشم؛ وقتی میگوئیم شجریان مثل این است که می‌گوئیم عالی قاپو یا سی و سه پل. با همه‌ی اینها، باید تلاش کرد تا در همین چهارچوب‌ها، حرف‌های خودت را بیان کنی، باید فکر کرد چگونه می‌توان تداوم داشت؟ باید هنر زندگی کردن را بلد بود و به بهترین شکل از آن استفاده کرد. باید به دقت نگاه کنیم و ببینیم چه کسی درست میگوید و چه کسی اشتباه می‌کند و در نهایت با هدف صلح و دوستی فکر چارهجویی باشیم.»



[1]. «در هر حرفه‌ای که هستید، نه اجازه دهید که به بدبینی‌های بی‌حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تأسف‌بار – که برای هر ملتی پیش می‌آیدشما را به یاس و ناامیدی بکشاند. در آرامش حاکم بر آزمایشگاه‌ها و کتابخانه‌هایتان زندگی کنید و نخست از خود بپرسید برای یادگیری و خودآموزی چه کرده‌ام؟ سپس همچنان که پیشتر می‌روید، بپرسید من برای کشورم چه کرده‌ام؟ و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس هیجان‌انگیز برسید که شاید سهم کوچکی در اعتلای بشریت داشته‌اید. اما هر پاداشی که زندگی به تلاشهای‌مان بدهد یا ندهد، هنگامی که به پایان راه نزدیک می‌شویم هر کدام از ما باید حق آن را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم: من هر آنچه که در توان داشته‌ام، انجام داده‌ام.»


موافقین ۱ مخالفین ۱ ۹۴/۰۴/۱۲
محمد فاضلی

حسین علیزاده

نظرات  (۱۲)

این روزها، و شاید این سال ها، نیاز به چنین متن هایی، به چنین امیدآفرینی هایی برای دورکردن یاس ها و احساس تلخ ناکامی ها از خود، بیش از نیاز به متن های علمی است که آن هم جای خود ضروری است. 
یاد گرفتیم که در هر شرایطی، به ادامه دادن ادامه بدهیم، اما این را نیز اغلب فراموش می کنیم که قدرت ادامه دادن، خود نیازمند کسب دانش است و یاس ها، همچون ترس ها، از جهل بر می خیزند. 
۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۲ فردین علیخواه
هم جمله پاستور برایم عبرت انگیز بود و هم روایت نامه علیزاده.
سلام. عالی بود. واقعا امثال علیزاده و شجریان اسطوره های هنر ایران هستند و تا هستند قدرشان را نمی دانیم.
۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۹ معصومه اشتیاقی
بسی حسین علیزاده ها در این مملکت هستند  که صبورانه و غرییانه تلاش می کنند و دم فرو بر نمی آورند فقط به احترام و عشق خاک وطن و سپاسگزاری از فرصت حیات 
سلام دکتر جان
به روایت هایی اینچنین از زندگی حرفه ای نیازمندیم
۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۵ احمد محمدزکی
مثل همیشه لذت بردم از قلم و نوع بیان شما استاد عزیز ....
۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۲ سید مرتضی موسوی

سلام آقای دکتر

یکی از فیلم هایی که بسیار می پسندم فیلم رستگاری در شائوشنگ است. فیلمی که در آن یک نفر برخلاف سایرین می خواهد متفاوت باشد. بعنوان مثال چندین بار به کنگره برای اختصاص بودجه به کتابخانه زندان نامه می نویسد و جوابی دریافت نمی کند ولی ناامید نمی شود و همچنان نامه می نویسد و یک روز بالاخره کنگره را قانع می کند تا بودجه ای به کتابخانه زندان اختصاص دهد

یکی از زیباترین صحنه های فیلم آنجاست که برای زندانیان اُپرای معروف موتسارت را پخش می کند و خودش هم لذت می برد

هی‌وود (به اندی): کاش یه آهنگی هم از هنک ویلیامز می‌ذاشتی!

اندی: قبل از این که نوبتِ آهنگ‌های درخواستی برسه، اونا در رو شکستن.

فلوید: دو هفته اون تو خیلی بد گذشت؟

اندی: بهترین دورانِ عمرم بود.

هی‌وود: زده به سرت. یه هفته اون تو، مثل یه سال می‌مونه.

اندی: آخه آقای موتزارت هم با من بود. برای همین خیلی خوش گذشت.

رد: یعنی اونا گرامافون رو به‌ت دادن و تو هم بردی تو انفرادی؟

اندی (با دست به قلبش اشاره می‌کند): موسیقی این‌جا بود. (به سرش اشاره می‌کند) موسیقی این‌جا بود. همه‌چی عالی بود. تا حالا هیچ‌وقت همچین احساسی نسبت به موسیقی داشتی؟

بیست سال با یک چکش کوچک دیوار زندان را می کند و بالاخره فرار می کند

و یک دیالوگ ماندگار دارد که به نظرم کل فیلم در آن خلاصه می شوداندی: «یادت باشه رد امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزهاست و چیز های خوب هیچ وقت نمی میرند اینجا جایی است که باید فراموش کنی. فراموش کردن اینکه جایی هست توی دنیایی که از سنگ ساخته نشده است. یه چیزی که درون تو است و آنها نمیتونن بهش برسن یا لمسش کنن. اون ماله توئه. من دارم در مورد امید حرف میزنم... 

۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۹ محمدرضا پویافر
میزان انرژی که از این متن و امثال آن آزاد می شود کافی است تا همچنان قدرت آن را داشته باشیم که به خودمان یادآوری کنیم که دلایل و بهانه های زیادی برای زندگی، فعالیت تا حد توان و امید داشتن وجود دارند. برای این همه انرژی از شما متشکریم آقای دکتر
در گوشه کتابخانه ام نشسته ام و شادمان از آنکه تن به خواسته های حقیر زورمندان و تزویرگران نداده ام...  این نوشته روزنه امیدی برای ما کتابخانه‌نشینان است... سپاس از این همه نوید... 

۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۷ غلامرضا غفاری
بسیار عالی و آموزنده
بسیار عالی بود
ممنون از این بیان بجا و انتخاب مناسب.........
سلام
مطلب زیبا و در عین حال آموزنده ای بود...من که لذت بردم
«در هر حرفه‌ای که هستید، نه اجازه دهید که به بدبینی‌های بی‌حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تأسف‌بار – که برای هر ملتی پیش می‌آیدشما را به یاس و ناامیدی بکشاند. در آرامش حاکم بر آزمایشگاه‌ها و کتابخانه‌هایتان زندگی کنید
باید تلاش کرد ...تلاشی از نوع تلاش ژاپنی البته نظم آلمانی هم باید چاشنی آن باشد

با سپاس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی