این مصاحبه در شماره 44 مجله مهرنامه منتشر شده است. (آبان 1394)
----------------------------------------------------------------------------------------------
آقای فاضلی شما سعی کردهاید بحران آب و مسالهی کمآبی را از هم تفکیک کنید و به مسالهی بحران آب به عنوان یک فاجعهی بزرگ اجتماعی بپردازید، مسالهیی که به نظر سعی شده است دور از نظر بماند، در واقع در چند دههی اخیر بیشترین نکتهای که روی آن پافشاری میشود مسالهی صرفهجویی در مصرف خانگی است که با تبلیغات دستگاههای دولتی نوعی از عذابوجدان را در شهرنشینان ایجاد میکند، در حالی که به گفتهی کارشناسان این حوزه مصرف خانگی در هدر رفت آب سهم ناچیزی دارد. با این ایده موافقید و به نظرتان دلیل این رویکرد و مغفول نگهداشتن از کجا میآید؟
ایران همواره کشور کمآبی بوده است، اما بد مدیریت کردن همین منابع آبی کم، پدیده جدیدی است. گفتن اینکه ایران همواره کمآب بوده، پوششی برای سوءمدیریت، منفعتجوییها، نادیده گرفتن عقلانیت، برنامهریزی بد توسعه، مداخله نامناسب دولت در مدیریت منابع آب، و حکمرانی نامناسب و گاه فاسد آب است. بنابراین تفکیک کمآبی از بحران مدیریت منابع خیلی مهم است. اولی مسأله را پاک میکند، و دومی آغاز طرح مسأله است.
وقتی گفته میشود سهم آب شرب در کل مصرف آب کشور درصد کمی را تشکیل میدهد، مجوزی برای بد مصرف کردن آب در همین بخش نیست. منافاتی ندارد که همزمان آب کشاورزی و آب شهری را خوب مدیریت کنید. آب، ماده حیاتی است و اگر بشود جلوی یک درصد هدر رفتن آب را گرفت، باید این کار را کرد. به علاوه، ما یک مسأله آب بهطور کلی در همه ایران نداریم. هر منطقه و حتی شهری نوع خاصی از مسأله آب را تجربه میکند. برخی مناطق کمآبی و بحران منابع آب دارند، برخی دیگر مشکل کمیت آب ندارند اما کیفیت آب مشکل دارد، و برخی دیگر در تأمین آب شرب شهری مشکل دارند. کلانشهرهای ما عمدتاً با چنین مشکلی مواجه هستند و بخش مهمی از کل آب در دسترس منطقه خود را به مصرف شرب میرسانند. در این مناطق باید به آب شرب اهمیت داد.
بحران پیشرو را تا چه حد میتوان برآمده از ناکارآمدی سیاستگزاریها دانست، در حالی که براساس پیشبینیها بیش از 4 دهه است که زنگ خطرها به صدا درآمده؟
من به صراحت نوشتهام که بحران مدیریت منابع آب در ایران ناشی از ندانستن نیست. متخصصان از میانه دهه 1340 درباره پیدایش بحران هشدار داده بودند، و حداقل تا آنجا که من میدانم دو دهه پیش نهادهای بینالمللی از بروز تنش آبی و بحران سخن گفتند. مسأله دقیقاً در همین نقطه وجه جامعهشناختی و سیاسی پیدا میکند. سؤال این است چگونه سیستمی که متخصصان، گزارشهای دولتی و نهادهای بینالمللی از حرکت به سمت بحران آب سخن میگفتهاند بر رویکرد و روشهایی اصرار ورزیده که بحران را تشدید کرده است. «جامعهشناسی سیاسی بحران آب» در ایران میتواند از همین سؤال آغاز شود.
همواره کوشش شده که سیاستگذاری مقولهای تخصصی و بیطرفانه جا انداخته شود، اما ابداً چنین نیست و هیچ وقت این گونه نبوده است. هر سیاستگذاریای به معنای جابهجا کردن منافع خاصی است. پیشرانهای بحران را باید در همین جابهجایی منافع جست. سیاستگذاری به اسم تلاش برای تحقق خیر جمعی صورت میگیرد. اما سادهلوحانه است اگر این مدعا را بدون بررسیهای دقیق، باور کنیم. سیاستگذاری فرایندی سیاسی است که باید فحوای آنرا با دقت تمام بررسی کرد و معیارهایی نظیر شفافیت، پاسخگویی، دموکراتیک بودن و مشارکت ذینفعان در آن رعایت شود. همین جاست که علوم سیاسی، جامعهشناسی و سیاستگذاری به هم پیوند میخورند. به نظر من کل فرایند طیشده که در آن مهندسان سیاستگذار آب بودهاند، تراژدی سیاستگذاری بوده و هست.
در سالیان گذشته، به عوض آنکه روشهای پایدار و سازگار با شرایط محیط زیستی ایران در دستور کار قرار گیرد، بر سدسازی تأکید شده است. آیا این رویکرد بیشتر حاصل نمایش قدرت سیاسی از طریق ساخت سازههای غولآسا برای مهار و کنترل آب است یا از ناتوانی و عدم درک مخاطرات میآید؟
عاقلانه نیست که کل سدسازی را به یکباره رد کنیم. سدسازی یک تکنولوژی است و مثل هر تکنولوژی دیگری زمانمند و محدود به مکان است. سدسازی دستآوردهای بزرگی داشته است. تأمین آب کلانشهرهای ایران و جهان بدون سدسازی امکانپذیر نبوده و افزایش تولید کشاورزی نیز بدون این تکنولوژی ناممکن بوده است. اما مسأله ناشی از سدسازی بیرویه است. آنچه خطرناک است، جا زدن سدسازی به جای توسعه است.
جامعه ما ادراک عجیبی از توسعه دارد، و شاید بیشتر ذهنیت سیاستگذاران و سیاستمداران چنین ادراکی دارد. سازههای بزرگ، خواه کارخانه فولاد، پتروشیمی یا سد، شور و هیجان عجیبی در آنها برمیانگیزد. وقتی بتوانید سد بسازید، حتما موفقیت بزرگی به دست آوردهاید، اما به این معنی نیست که توسعهیافته شدهاید یا مرزهای تکنولوژی و صنعت را درنوردیدهاید. اما در دو دهه گذشته، سدسازی نماد توسعه شده است. من غرور و تبختر مهندسان را در پای سازههای بزرگ نظیر سدها دیدهام. سازههای بزرگ بخشی از دستآوردهای بشر هستند، اما دروغ بزرگی است اگر توسعه را با داشتن سازههای بزرگ یکسان کنید.
سدها با این رویکرد مهندسی به موجودیتهای حیثیتی و نمادهای توسعه تبدیل شدند. سیاستمداران، شرکتهای پیمانکاری و مشاور، کشاورزان، نمایندگان مجلس و شهروندان در یک بازه زمانی محدود از این سازهها بهره و لذت بردهاند. ایراد این است که این شیوه پایدار نبوده و نیست. البته سدسازی بخشی از کلیت حکمرانی ناپایدار منابع آبی بوده و هست. اما این بخت را داشته که اینرسی چند صد شرکت پیمانکاری، مشاوره و طراحی را پشت سر خود داشته است. سدسازی ترکیبی از مسأله آب در ایران، اشتیاق سیاسی، خرید رأی، تمایلات اقتصادی شرکتها، ادراک خاصی از توسعه و انگارههایی ایدئولوژیک است. شما میدانید که جامعهشناسی و علوم سیاسی برای تحلیل همین مفاهیم و مصادیق آنها در دنیای واقعی کاربرد دارند. بنابراین به صراحت میشود از جامعهشناسی سیاسی بحران آب حرف زد.
شما معتقدید که بحران آب میتواند یک مساله سیاسی اجتماعی باشد، با این وصف تاثیرگذارترین ارکان در این میان صندلیهای مجلس است، یکی از اصلیترین وعدههای انتخاباتی در سالهای اخیر تاکید روی دسترسی بیشتر آب برای کشاورزان و زمینداران است، نامزدهای حوزههای انتخاباتی هم با شعارهای آبرسانی و زیرکشت بردن زمینهای بیشتر و ساخت سد اقدام به جذب رای میکنند. نسبت مسالهی آب با انتخابات مجلس پیشرو را چطور ارزیابی میکنید؟
حتماً در انتخابات پیش رو هم عدهای شعار تأمین آب بیشتر میدهند، و باز بر سدسازی تأکید میکنند. اما یادمان نرود که بحران آبهای زیرزمینی خطرناکتر از وضعیت سدسازی است. آبخوانهای ایران در حال نابودی هستند و در گذشته از مسیر به حراج گذاشتن آبخوانها با چاههای مجاز و غیرمجاز نیز انتخابات برگزار شده، برداشت محصول افزایش یافته، آمار رشد اقتصادی محاسبه شده، و زندگی جریان داشته است. ما همه حق داریم بپرسیم که چرا دشتهایی که در دهه 1350 ممنوعه اعلام شدند، در تمام چهار دهه گذشته آماج حملات چاهها بودهاند؟ برخی فکر میکنند رانت نفت خیلی مهم است، اما امروز به صراحت باید گفت که رانت آب هم بزرگ بوده و بیش از رانت نفت خطرناک است. رانت آب این کشور را به بیابانی بزرگ تبدیل میکند.
انتخابات بعدی هم اگر به روال انتخاباتهای قبلی برگزاری شود، هیچ دستور کاری برای مهمترین بحرانهای محیط زیست ایران از جمله بحران آب، فرسایش خاک، آلودگی هوا و زوال تنوع زیستی نخواهد داشت. من اکثریت فعالان سیاسی در ایران را فاقد حداقل درک محیط زیستی میدانم، اصلاً دغدغه چنین مسائلی ندارند. احزاب سیاسی هم فاقد دستور کار محیط زیستی هستند. شناختهشدهترین احزاب نیز از افرادی تشکیل شدهاند که خود به درجاتی مقصران تخریب محیط زیست و گاه تصمیمگیران مستقیم در تدوین سیاستهای آب ایران بوده و هستند. فهم محیط زیستی بسیاری از فعالان سیاسی هم بیشتر از کودکان نیست، تازه کودکانی که منافعشان مانعی بزرگ پیش فهمشان قرار میدهد.
در غیرسیاسی جلوه دادن سیاستگذاری چه تعمدی وجود دارد؟ به نظر میرسد فساد سیستماتیکی که در مدیریت آب وجود دارد زیاد است.
تاریخ تحلیل ایدئولوژی و قدرت، مشحون از تلاش تحلیلگران برای نشان دادن تلاشهای قدرت به منظور پنهان کردن قدرت، سلطه و بیطرفانه جلوه دادن فرایندهای توزیع منافع است. من ترجیح میدهم از واژه «فساد قانونمند» استفاده کنم. عبارت متناقضی است، اما برای تحلیل سیاستگذاری خیلی اصطلاح روشنگری است. فرض کنید که قانون از شما میخواهد که تأمینکننده آب باشید. راههای متفاوتی برای تأمین آب وجود دارد. تنها کاری که شما میکنید این است که به کمک اطلاعات ناقص، فضاسازی، اجرای نمایشهای رسانهای و انواع روشهای دیگر سیاستگذار را نسبت به پذیرش یک گزینه و کنار گذاشتن بقیه گزینهها متقاعد میکنید. گاهی هم سیاستگذار چیزهایی در ذهنش دارد که فقط دنبال کسانی میگردد که دیدگاهش را تأیید کنند. وقتی سیاستها به بحث عمومی گذارده نمیشوند، در نهایت آنچه به عنوان سیاست اعمال میشود، مصداقی از «فساد قانونمند» است.
برای کشاورز هم در این میان آگاهی ایجاد نمیشود، آیندهنگری ترسیم نمیشود و همین که برای چند سال آب به کشاورزی سنتیاش برسد کافی است چرا هیچ عزمی برای درک صحیح جامعه و آگاهسازی وجود ندارد؟ در حالی که در و دیوار شهرها با شعار آب هست ولی کم است پر شده است.
من ترجیح میدهم ساختارگرایی باشم که تصور میکند آگاهی خود به خود منجر به بهبود وضعیت نمیشود. قبلاً خدمت شما گفتم که کل سیستم کارشناسی و دستگاه بوروکراتیک میدانسته است که ما به سمت گرمتر شدن، کمآبتر شدن و بحران آب پیش میرویم اما این آگاهی مانعی برای پیشرفت سیستم به همان روال قبلی ایجاد نکرده است. انتظار دارید آگاهی بتواند برای کشاورز مانعی ایجاد کند؟ کشاورز یا هر بهرهبردار دیگری بیش از آنکه به مسئولیت اجتماعی، آینده کشور یا بحران محیط زیست فکر کند، به دخل و خرج خودش فکر میکند. کنشگران بلندمدتنگر نیستند مگر آنکه ترتیبات نهادی مشخصی برای برای تضمین بلندمدتنگری وجود داشته باشد.
به نظرم در و دیوار شهرها وقتی پر از شعارهایی درباره صرفهجویی در مصرف آب میشوند، یعنی به اوج استیصال نهادی رسیدهایم. راستش این واژه فرهنگسازی که معمولا در چنین مواقعی بهکار برده میشود، معنایش این است که قواعد بازی، مشوقها و موانع حقوقی، اقتصادی و تنظیمگری کارآمدی ندارند و در نهایت دست به دامن کنشگر شدهاند تا نقیصه فقدان همه تنظیمات نهادی را جبران کند. سازوکارهای قیمتگذاری آب، حقوق مالکیت آب، بازار آب، تکنولوژی کشاورزی و اقتصاد سیاسی سیاستگذاری و پروژههای عمرانی به مدت چند دهه ناکارآمد و انباشتکننده بحران بودهاند و عاقبت دست به دامن آگاهی شدهایم تا ما را نجات دهد.
اینروزها بحثی با عنوان گسترش گفتوگو برای آب مطرح میشود، در زمانهیی که بحران آب و خشکسالی حیات یک انسان را تهدید میکند و برای نمونه زندگی یک کشاورز را به خطر انداخته است آیا این امکان فراهم است؟ در سالهای قبل نمونههای کوچکی از این رویارویی و نزاع بر سر آب را شاهد بودیم، درست مثل مسالهای که در اصفهان پیش آمد. برخی میگویند وقتی کار به اینجا رسیده است دیگر گفتوگو جواب نمیدهد و این بیل کشاورز است که بالا میرود تا سهم آب بیشتری بگیرد.
من از گفتوگو دفاع میکنم زیرا اگر گفتوگو صورت نگرفته بود شما در مجله مهرنامه که در تمام سالهای گذشته به مباحث فلسفی، سیاسی و اجتماعی انتزاعی بیش از سایر مباحث بها داده است، به مسأله آب نمیپرداختید. آیا مدیران مهرنامه و سیاستگذاران آن در اولین شمارههای این مجله تصوری از پرداختن به مسأله آب داشتند؟ اما امروز از آسمان فلسفه پا روی زمین سیاستگذاری آب گذاشتهاید. این تحول محصول دو سال گفتوگوی فشرده بین نخبگان اجتماعی، مهندسان، طرفداران محیط زیست، سیاستمداران و مردم درباره بحران آب است. مسأله آب در جریان گفتوگو ساخته شده است.
در ضمن، وقتی میگوییم گفتوگو، الزاماً منظور سخن گفتن با کشاورزی که سر زمین کار میکند نیست. این شیوه بحث درباره گفتوگو را از کسانی میشنوم که با اصل گفتوگو با ذینفعان مخالف هستند. زمانی در یک پروژه تحقیقاتی حوزه آب برای پیمانکار استدلال میکردم که وقتی میخواهید بخشی از حقابه رودخانه را به یک کاربری جدید اختصاص دهید باید با کشاورزان پاییندست گفتوگو کنید و با ایشان به یک توافق حقوقی دست یابید. مهندس بامزهای بود، میگفت کدام دولتی با کشاورز بیسواد گفتوگو میکند. اصلاً این گونه نیست. کشاورزان به صورت سازماندهی شده در قالب تشکلهای کشاورزان دشتها، در قالب اتحادیهها و در قالبهای دیگر میتوانند طرف گفتوگو باشند. مسأله این است که بپذیریم باید ذینفعان را وارد گفتوگو کرد. گفتوگوی ما درباره آب هنوز به عمق لایههای ذینفعان رسوخ نکرده است، فقط نخبگان و متخصصان درباره بحران گفتوگو کردهاند اما هنوز درباره راهحلها با اصلیترین طرفهای گفتوگو یعنی انواع کاربران آب، گفتوگویی صورت نگرفته است.
آیا مسالهی آب در ایران خونین است و هر نوع تغییری در سیاستهای آبی مخالفان سرسختی خواهد داشت؟ به نظر میرسد جز ورود سیاستگذار دولتی با تحکم و ارائهی روشهای سختگیرانه راهی باقی نمیماند، اما آیا عواقب این نوع ورود هزینههای زیادی در پی نخواهد داشت؟
مسأله آب در ایران میتواند خونین بشود. سیل مهاجرتها، تنشهای اجتماعی ناشی از بیکاری گسترده بر اثر خشک شدن دشتها و خالی شدن روستاها، و منازعات منطقهای بر سر آب میتواند رخ دهد. اما این فقط یک سناریوست. نظام حکمرانی آب میتواند اصلاح شود، اولویتهای سرمایهگذاری تغییر کنند، شیوههای حفاظت و صیانت از منابع آبی متحول شوند، دولت و آببران نقشهای جدیدی بر عهده گیرند، نظام قیمتگذاری آب تغییر کند، مقوله آب پنهان با جدیت وارد سیاستگذاری شود، رسانهها و احزاب سیاسی آب را به صورت جدی در دستور کار خود قرار دهند، سازمانهای بینالمللی برای اخذ تجارب و انتقال دانش بهکار گرفته شوند و وارد فضای سیاستگذاری و اجرای دیگری شویم. مسأله این است که باید تصمیمهای سخت و درست گرفت.
تصمیم سخت و درست، بر پایه ائتلاف اجتماعی و سیاسی گسترده امکانپذیر است. شک نکنید که هر تصمیم سخت و درستی ناراضیانی خواهد داشت. سیاست سدسازی گسترده را به راحتی نمیتوانید کنار بگذارید. دهها شرکت و پیمانکار رو در روی شما میایستند و صدای نمایندگان مجلس بلند میشود. برای آنکه بشود دو کار مهم انجام داد، یعنی بتوان تصمیمهای درست و سخت را اخذ کرد، و همچنین مانع از آن شد که ناراضیان حرکتهای سیاسی علیه تصمیمهای درست ترتیب دهند، به یک گفتوگوی اجتماعی و ائتلاف اجتماعی برای آگاهسازی، شفافسازی و آمادهسازی فضا برای تغییر نیاز است. اگر مردم به خوبی درباره وضعیت بحرانی، گزینههای پیش رو، مزایا و معایب هر کدام، بازندگان و برندگان هر گزینه، و البته راهکارهایی که برای جبران خسارات هر گزینه در نظر گرفته میشود آگاه باشند، و گروههای تأثیرگذار قانع شده باشند، میشود پای تصمیمهای سخت ولی درست ایستاد. باید امکان فضاسازی را از ناراضیانی که به هزینه مردم و یک تمدن بر تداوم سیاستهای نادرست تأکید میکنند گرفت. اینجا هم تحلیل سیاسی مسأله آب در ایران بهکار سیاستگذاری میآید. برای اجرای هر تصمیمی در زمینه آب – نظیر احیای دریاچه ارومیه – چنین تحلیل سیاسی-اجتماعیای ضرورت دارد. پل پیرسون در کتاب «سیاست در بستر زمان» جملهای از ماکس وبر نقل میکند که میگوید «سیاست سوراخ کردن تختههای سفت است.» تصمیمهای درست گرفتن و اجرا کردن آنها به همین معنا سیاسی است. شاید به قیاس جمله مشهور مارکس بتوان گفت هر آنچه روشی سختگیرانه مینماید، دود میشود و به هوا میرود مگر آنکه از حمایت اجتماعی گستردهای برخوردار باشد.
بیشترین نگرانی که در رسانهها دربارهی عواقب بحران آب مطرح میشود نگرانی از مهاجرتهای میلیونی است، چندی است بحث مهاجرت به بیرون مرزها به دلیل بحران آب هم مطرح میشود. آیا با این پیشبینی موافقید و اگر ممکن است ابعاد و دلایل مهاجرت برونمرزی بر اثر بیآبی را کمی برایمان توضیح بدهید؟
آمار سال 1392 نشان میدهد 6818984 (شش میلیون و هشتصد و هیجده هزار و نهصد هشتاد چهار) نفر در این سال در روستاها فعال اقتصادی بودهاند. از این میزان، 6340397 (شش میلیون و سیصد و چهل هزار و سیصد و نود و هفت) نفر شاغل بودهاند. با نرخ فعالیت 50.1 درصدی در بخش کشاورزی، 3409000 (سه میلیون و چهارصد و نه هزار) نفر در بخش کشاورزی به صورت مستقیم شاغل هستند. فکر میکنید اگر روند خشک شدن دشتها ادامه پیدا کند این جمعیت شاغل به همراه خانوادههای آنها چه خواهند کرد؟ جمعیت شهرهایی که تحت فشار بحران آب قرار میگیرند چه خواهند کرد؟ شهرها و روستاهایی که بر اثر ریزگرد و طوفان شن بحرانزده میشوند چه عاقبتی پیدا میکنند. طبیعی است که مهاجرت پیآمد این وضعیت است. ابتدا مهاجرت از شرق و جنوب شرق کشور به سمت مرکز، شمال، شمال غرب و غرب صورت میگیرد. اما فکر میکنم هنوز میتوان تصمیمهای درستی گرفت که مانع بروز حداکثری این سناریو شوند. ضمن اینکه اینها برآورد است و من گزارش معتبری برای استناد کردن به آن و داشتن برآورد دقیقی از این مسأله ندارم.
با این وصف به نظر میرسد فرهنگسازی و تحریک مردم برای صرفهجویی چندان کارآمد و راهگشا نباشد، به نظر شما برای بسیج کردن عزم ملی در این زمینه چه راهکاری باید اندیشید؟
فکر میکنم راهکارش را توضیح دادم. باید گفتوگوی اجتماعی و ائتلاف اجتماعی-سیاسی را شکل داد تا بشود تصمیمهای سخت ولی درست گرفت. انتخابات بعدی هم میتواند عرصهای برای خودنمایی مسائل سیاستی باشد. مجالس تاکنون سیاسی (پولیتیکال) شکل گرفتهاند، بهتر است این بار سیاستی (بر مبنای پالیسی) شکل بگیرند. شاید ایده بیخود و بیربطی باشد، اما من ترجیح میدهم شماری از نخبگان که در برابر تمدن ایرانی احساس مسئولیت میکنند، با هم کار کنند و فهرستی از مسائل سیاستی مهم و حیاتی تنظیم کنند (در سطح ملی) و حتی نخبگان استانها فهرستی از مسائل منطقه و استانشان تهیه کنند و به مردم بگویند به شعارهای گذشته رأی ندهند، بلکه به کسانی رأی بدهند که این مسائل را میفهمند و به قد و قواره فهم و درکشان یا سابقهشان میخورد که دنبال حل آنها باشند. قبول دارم که شاید خیالپردازی، یا کنشگری از سر استیصال باشد، اما من واقعاً این کشور را دوست دارم و فکر میکنم چگونه میشود دستور کار را به گونهای چید که وضع بهتر شود. شاید این گونه بشود عزم اجتماعی و سیاسی را شکل داد. شما هم کمک کنید.