موفقیتهای بزرگ هم به باد میروند
اوایل که دولت حسن روحانی که به قدرت رسیده بود، به هر کدام از مقامات دولت که دستم به آنها میرسید میگفتم دولت تدبیر و امید باید دولت تعداد بسیار زیادی موفقیتهای کوچک باشد. این وصف را با این عبارت که دولت باید فروتن باشد تکمیل میکردم. فروتنی دولت معانی زیادی دارد (نگاه کنید به کتاب دولت فروتن نوشته میشل کروزیه، ترجمه دکتر مجید وحید)، اما من در معنای دولت موفقیتهای کوچک به آن نگاه میکردم. این نگاه بدان معناست که نباید دنبال معجزه بود، و اساساً هیچ دم مسیحایی و عصای موسایی وجود ندارد که بتواند وضعیت را بهبود بخشد، الا اقدامات بهبودسازی که هر کدام کوچکاند اما به تعداد زیاد انجام میشوند.
برای مثال میتوان یک سد ساخت و 300 هزار هکتار اراضی جدید را با میانگین 3 تن برداشت محصول در هر هکتار زیر کشت برد. این بدان معناست که 900 هزار تن محصول جدید تولید میکنید. اما اگر بخواهید در 7 میلیون هکتار (رقم تقریبی اراضی آبی) بدون ساختن سد جدید و زیر کشت بردن اراضی بیشتر، همین مقدار محصول تولید کنید، باید با همان مقدار آب قبلی 4.2 درصد بهبود در برداشت محصول بر اساس بهبود تکنولوژی، آبیاری، بذر و ... ایجاد کنید. اگر ساخت یک سد 4 سال طول بکشد، یعنی باید در سطح 7 میلیون هکتار، سالی 1 درصد بهبود ایجاد کنید. این بدان معناست که دولت کمک میکند تا فقط هر سال 1 درصد بر بهبود در عملکرد کشاورزی حادث شود. این کار یعنی موفقیت کوچک، در تعداد و سطح زیاد. در فضای سیاسی و رسانهای ایران، 1 درصد بهبود را کسی ارج نمینهد. انگار اعداد باید بزرگ باشند. اعداد کمتر از 20 درصد و 30 درصد به درد نمیخورند. از این دست مثالها بسیار میتوان ذکر کرد. مثلا به جای معجزه اقتصادی، میتوانید صدها قانون خردهریز مانع فضای کسب و کار را حذف یا اصلاح کنید. حذف یا اصلاح یک قانون، روبان بریدن ندارد، برایش مصاحبه هم نمیکنند، اما صدها اصلاح کوچک که هیچکدام روبانی را پاره نمیکنند، زنجیرهای کلفتی را از پای اقتصاد پاره میکنند.
به تدریج فهمیدم این دیدگاه به سختی خریدار دارد. همه دنبال معجزهاند، اگرچه معجزه قرن بیست و یکم را دیده و چشیدهاند، و سخت عذاب آنرا کشیدهاند، اما حسرت «امر بزرگ» دارند.
اما امروز رویه دیگر واقعیت نیز برایم آشکار شد. در این کشور نه تنها کسی به موفقیتهای کوچک وقعی نمینهد، بلکه موفقیتهای بزرگ را نیز قدر نمیدانند. برجام و حرکت به سمت سیاست خارجی غیرمنزوی، تضعیف اسطوره ایرانهراسی، ساختن تصویر دیگری از ایران، زمینهسازی جلب سرمایه خارجی، لغو شش قطعنامه شورای امنیت علیه ایران، و بسته شدن پرونده پیامدی در شمار این موفقیتهای بزرگ هستند. اما ظرف سه روز همه چیز رنگ و بوی دیگری یافت.
سفارت عربستان اشغال شد، آتش گرفت و ایران بار دیگر به صدر اخبار بازگشت. دولت اعتدالی حسن روحانی متهم است که امنیت سفارتخانهها را تأمین نمیکند، ایرانهراسی بازمیگردد، و مدعی مبارزه با افراط و خشونت، علیه اماکن دیپلماتیک خشونت ورزیده است. دولتی که ائتلاف جهانی به رهبری آمریکا علیه ایران را تضعیف کرده بود، اکنون با ائتلاف عربی-سنی علیه خود مواجه شده است. جهان که سرگرم محکوم کردن اعدام شیخ نمر بود، اکنون شیخ نمر را فراموش کرده و حمله به سفارت عربستان را محکوم میکند.
پلیس که جوانان را در مراسم آبپاشی تحمل نمیکند، حملهکنندگان به سفارت عربستان را گشادهدستانه تحمل میکند تا بار دیگر هفتاد میلیون انسان هزینهای بپردازند که جدای از اندازه آن، پرداختن این هزینه هیچ ضرورتی نداشته است.
وقتی کشور و مردمی به خاطر ترک نشدن رویههایی که بسیار شناختهشده و آشکار هستند، موفقیتهای بزرگش را از کف میدهد، و دستآوردهای برجامش میرود تا بر دار شود، چگونه باید به انبوه موفقیتهای کوچکش چشم داشت؟ عربستان تا به اینجای کار به هدفش رسیده است. موفقیتهای کوتاهمدت تضمینکننده دست یافتن به بردهای بلندمدت نیستند، اما بین برنامه داشتن برای باخت در کوتاهمدت و برد در بلندمدت، و بیبرنامه باختن در کوتاهمدت و به امید قضا و قدر نشستن برای برد در بلندمدت، تفاوت از زمین تا آسمان است. در ضمن، مهمتر این است که خودسری چه زمانی و چگونه پایان مییابد؟
سلام
در 36 سال سپری شده از انقلاب جز در مواردی نادر و آن هم در موقعیت هایی بحرانی، در تصمیمگیریهای نظام سیاسی، همواره منافع محدود ایدئولوژیک، بر منافع فراگیر ملی برتری داشته و مقامهای عالیرتبه سیاسی ایران، باز هم جز در مواردی نادر، در شرایط تضاد بین منافع ملی و منافع ایدئولوژیک مذهبی، دومی را برگزیده و اولی را به مسلخ بردهاند و شرایطی را رقم زدهاند که در مجموع، کشور، در شرایط بحرانی کنونی قرار گرفته است.
من تفاوتی بین پیامهای احساسی و در تعارض با منافع ملی برخی مقامات بلند پایه نظام در مورد اعدام شیخ نمر، با حمله چند جوان دست نشانده و غیر دست نشانده به سفارت عربستان نمیبینم؛ هر دو در یک چیز مشترکاند: عمل و سخن، بدون توجه به تبعات آن برای منافع ملی ایران و ایرانیان. اتفاقا اعمال و سخنان گروه نخست، اگر در این سرزمین دادگاههای صالحی وجود داشتند که در آن منافع ملی ارج و قربی داشت و عمل بر خلاف آن قابل پیگرد بود، بواسطه اثرات ویرانگر بیشتر میبایست عقوبت بیشتری نیز مییافت.
پرسش مهمی که از این دست اقدامات، سخنرانیها و پیامها به ذهن متبادر میگردد این است که در موضعگیریهای مقامهای نظام سیاسی کنونی و در مجموعه اهداف این نظام، منافع ملی چه جایگاهی دارد؟
نظام سیاسی ای که اولویتی به جز منافع ملی داشته باشد، سرنوشت خوشایندی را نه برای خود و نه برای سرزمینی که چند صباحی بر آن حاکم است رقم نخواهد زد.