چرا توافق؟ به سوی پساتوافق
این مطلب در شماره تیرماه 1394 مجله اندیشه پویا منتشر شده است.
------------------------------------------------------------------
متن
توافق نهایی میان ایران و شش قدرت جهانی منتظر طی کردن مراحل قانونی در کشورها و
طرفهای مذاکرات هستهای است. قطعنامه شورای امنیت که طرفین بر سر آن توافق کرده
بودند به تصویب رسیده و اولین گام مهم برای اجرایی شدن توافق برداشته شده است.
ماراتنی از تلاش برای جا انداختن توافق و دفاع از آن در جریان است که در ایران و
آمریکا این تلاش به اوج خواهد رسید. مخالفان میکوشند تا توافق را بد جلوه دهند و
برای رسیدن به ارزیابی منصفانه از این توافق، باید کوشید تا ابعاد مختلف آن آشکار
شود. این نوشتار دیدگاهی درباره چرایی ضرورت رسیدن به توافق و بایستههای شرایط
پساتوافق است.
ضرورت توافق
1. پرونده هستهای ایران اگرچه بر محور مسائل فنی هستهای شکل گرفت اما از ابتدا یا در جریان کار، به طرحی برای «فرسایش تدریجی» قدرت ملی ایران بدل شد. تحمیل انزوا، دور نگه داشتن ایران از بازارهای جهانی سرمایه، کالا، تکنولوژی، دانش و سایر منابع ارزشمند؛ و واداشتن کشور به «در خود فرو رفتن» تأثیرات عمیق مادی و ذهنی بر جامعه ایرانی دارد. من در جای دیگری نشان دادهام که چگونه و با چه مکانیسمی تحریمها بر محیط زیست ایران اثر گذاشتهاند، و واقعبینانه این است که با سازوکارهایی مشابه بر ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه ایرانی تأثیر گذارده و سبب تأخیر در توسعه میشوند. طرح بزرگ آن بود که ایران در «تلاش برای بقا» باقی بماند و «حرکت به سوی ارتقا» مغفول شود.
2. تحریمها عمیقاً بر سلامت اقتصادی تأثیر میگذارند. حسن روحانی عبارت «کاسبان تحریم» را به همین منظور بهکار برده است. بسته شدن راههای مراودات شفاف بینالمللی به ناچار مولد فساد است. افزایش فساد به ناگزیر مشروعیت نظام سیاسی را مخدوش میسازد. به علاوه فساد عمیقاً بر سطح سرمایه اجتماعی، اخلاق و امید اجتماعی، نابسامانیهای سیاسی، و اعتماد میان مردم و دولت تأثیرگذار است.
3. تحریمها کشور را در وضعیت «پیچ تاریخی» و «برهه حساس» نگه میدارد. این وضعیت بهواسطه قرار گرفتن ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل متحد، همواره کشور را در وضعیت فوقالعاده نگه میدارد. این وضعیت خلق و انباشت هر گونه سرمایهای را مختل ساخته و بهرهوری سرمایهگذاری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را به شدت کاهش میدهد. شرایط اضطرار ناشی از ناامنی – حتی اگر تهدید طرف مقابل به حمله نظامی یا تشدید مخاصمه فقط در حد بلوف باشد – بر شرایط روانی و کنشهای راهبردی کشورها و سرمایهگذاران تأثیر میگذارد.
4. شرایط امنیتی ناشی از وضعیت پیشاتوافق، گفتوگوی منجر به توسعه سیاسی و اجتماعی در کشور را مختل میکند. مناقشه هستهای لاجرم در داخل کشور نیز به مناقشاتی دامن میزند که در شرایط اولویت داشتن عنصر امنیت و رفع تهدید، هیچ سازوکار گفتوگویی مؤثری برای حل آنها وجود ندارد. دولتها نیز چارهای جز علاج کردن دردهای روزمره ناشی از تحریمها و شرایط اضطراری نمیداشتند.
5. شرایط پیشاتوافق، ایرانهراسی را دامن میزند و دشمنی دیرینه اعراب و اسرائیل را به ائتلافهای تاکتیکی و حتی راهبردی بدل میسازد. اسرائیل دشمن راهبردی اعراب است، اما دشمنی مشترک به نام ایران، اعراب را به سوی اسرائیل متمایل میسازد و تلاش سعودی-اسرائیلی برای ممانعت از توافق، نمود آشکاری فرایندی است که ایرانهراسی آغازگر آن بوده است.
6. ماهیت مشکلات جهان امروز به گونهای است که بدون همکاریهای منطقهای امکانهای زیادی برای حل و فصل آنها وجود ندارد. بدون همکاری منطقهای نمیتوان امنیت دستهجمعی پدید آورد، با توسعه صورتهای مختلف تروریسم مقابله کرد، بحران محیط زیست را مدیریت کرد و بازارهای اقتصادی منطقهای برای تحریک رشد پدید آورد. کشورهای منطقه با طیفی از مسائل ساختاری و آزاردهنده نظیر مشکلات اقتصادی، بیکاری جوانان و نیروهای تحصیلکرده، بحران محیط زیست، شدتهای بالای مصرف انرژی، معضلاتی در امنیت غذایی، تروریسم، و توسعهنیافتگی و عدم توسعه متوازن ... روبهرو هستند. هر مسألهای نظیر پرونده هستهای ایران و دامن زدن به هراس امنیتی، منابع این کشورها را به عوض سرمایهگذاری در زیرساختها، صرف رقابتهای تسلیحاتی و جنگهای نیابتی خواهد کرد. به علاوه، ریسک سرمایهگذاری در کشورها نه تنها بر اساس شاخصهای درونسرزمینی آنها بلکه بر مبنای موقعیت منطقهای ایشان نیز محاسبه میشود. خاورمیانه انباشتهای از مسائل اقتصادی، اجتماعی و امنیتی است که امروز ابعاد محیط زیستی گستردهای نیز به آنها اضافه شده است. مسأله این است که تداوم ایرانهراسی، اولویتهای منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد و پرونده هستهای یکی از اصلیترین بهانهها برای دامن زدن به ایرانهراسی است.
اگرچه یکی از مهمترین وجوه توافق این است که قطعنامه تصویب شده در سازمان ملل متحد، ایران را به عنوان دارنده حق غنیسازی به رسمیت میشناسد، و روندهای جاری جهانی نشان میدهد که احتمالاً ایران آخرین کشوری است که در جهان در حال توسعه صاحب چنین حقی میشود؛ اما اهمیت توافق حاصلشده فراتر از غنیسازی یا تعداد سانتریفیوژهاست. این توافق یکی از پیچیدهترین طراحیهای چندلایه و چندبعدی علیه ایران را وارد فرایند خنثیسازی میکند.
چنین پروندههایی ماهیتاً زمانبر هستند و همان گونه که حداقل 12 سال برای شکلگیری پرونده هستهای و رسیدن به مرحله زمان صرف شده است، کشف تأثیرات آن، و همچنین فائق آمدن بر مسائلی که این پرونده ایجاد کرده، فرایندی زمانبر اسات. اگر فرایند عادی شدن پرونده ایران در شورای امنیت و نهایتاً اجرای توافق و عادی شدن پرونده در آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز به همین اندازه طول بکشد، تاریخ ایران به مدت 25 سال – ربع قرن – درگیر پرونده هستهای بوده است. این بازه زمانی و اهمیت آن به حدی است که پژوهشها و داوریهای تاریخی فراوان، مناقشهبرانگیز و مهم را در پی داشته باشد. تاریخ درباره 12 سال گذشته و تأثیرات آن سکوت نخواهد کرد، لیکن بخش مهمی از این گفتوگوها و داوریها باید بر تحلیل شرایط پساتوافق متمرکز باشد. پساتوافق فرصتی بازیافته است که میتواند حتی به ضدفرصت تبدیل شود.
به سوی پساتوافق
1. شرایط پیشاتوافق، همکاریهای منطقهای ایران را مختل کرده و به شرایط خطرناکی در منطقه خاورمیانه انجامید. بیثباتی در سوریه، یمن و عراق اگرچه علتی درونی داشته و محصول تاریخ سرکوب و توسعهنیافتگی در این کشورهاست، اما با ایرانهراسی و تلاش برای تضعیف ایران همراه شده است. پس از توافق، شرایط مساعدتری برای تعدیل سطح خصومت مندرج در مناقشات منطقهای وجود دارد و پس از نهایی شدن توافق، میزان ضرورت ائتلافهای تاکتیکی و راهبردی علیه ایران میتواند کاهش یابد. این وضعیت جدید به عملکرد ایران در شیوه بهرهبرداری از توافق بستگی دارد. میتوان از توافق برای کاستن از سطح تهدیدها یا برای افزایش آنها استفاده کرد. توافق نه یک مسیر تعیّنیافته، بلکه یک بزنگاه است، یک دوراهی که ایران به عنوان بازیگر اصلی، و کشورهای منطقه به عنوان همکاران یا رقبای راهبردی، سهمی بهسزا در تعیین مسیری که انتخاب خواهد شد دارند. عصر پساتوافق به شرطی منجر به همکاریهای منطقهای خواهد شد که میزان کلی تهدید برای همگان کاهش یابد. در غیر این صورت فرسایش تدریجی دولت-ملتها در خاورمیانه تشدید میشود، مسابقه تسلیحاتی اوج میگیرد، و فرایند خلق «دولتهای بیسرزمین» و «سرزمینهای بیدولت» آیندهای مبهم و خطرناک برای مردم این منطقه ایجاد میکند.
2. عصر پساتوافق شاهد همکاریهای راهبردی جدیدی است که در شرایط مخاصمه پیشاتوافق و تلاش برای بر هم زدن مذاکرات شکل گرفتهاند. عربستان سعودی جای پای فرانسویها را به عنوان شریکی راهبردی در منطقه باز کرده و شاید الگوهای جدیدی از تعامل با روسیه و حتی چین را آزموده است. این الگوهای جدید به محض اجرایی شدن توافق به همان مسیرهای پیشین بازنمیگردند. شیوه تعامل آمریکا با شرکایی نظیر عربستان و اسرائیل در جریان توافق، ادراک جدیدی از نقش آمریکا در این منطقه ایجاد میکند و کشورهایی نظیر عربستان مجبورند به گونههای دیگر از تعامل راهبردی در منطقه و جهان بیندیشند. منطق و الزامات این ادراک جدید تحت تأثیر شیوه بازیگری ایران در منطقه قرار دارد.
3. شیوه عمل ایران و سایر دولتهای دخیل در مذاکرات میتواند به تقویت موضع طرفداران گفتوگو و دیپلماسی یا طرفداران تحریم و مخاصمه بینجامد. اصرار بر پاسداشت دستآوردهای توافق میتواند تأثیری عمیق بر شیوه حل و فصل بحرانهای بینالمللی و منطقهای بگذارد. الزامات ناشی از یکی از طولانیترین مذاکرات در تاریخ دیپلماسی، میتواند تأثیری ماندگار بر شیوه حل مناقشات در جهان بگذارد. اما این تأثیر به اندازه سایر گزینهها در حالت بزنگاهی است. به همان اندازه که «صلح در دسترس است» به همان اندازه نیز «در خطر است.» کنشگری و بازیگری کنشگران مهم است که مشخص میکند تاریخ به سوی کدام یک پیش میرود.
4. توافق در شرایط «درک کردن دشمن» حاصل شده است. تصمیمگیران اصلی در ایران و آمریکا، یکدیگر را علیرغم همه مخاصمات تاریخی، درک کردهاند. هر دو طرف با این باور عمل کردهاند که تسلیم کردن طرف مقابل ممکن نیست یا هیچ فایدهای ندارد. هر دو طرف بر این مبنا عمل کردهاند که به یکدیگر اعتماد ندارند و مخالفانشان در انتظار بر هم زدن هر توافقی هستند. پژوهشهای بیشتری برای تبیین اینکه چگونه چنین تعاملی امکانپذیر شده لازم است، اما باید شرایط پساتوافق را نیز بر مبنای همین الگو سامان داد. این سخن بسیاری را خوش نمیآید، اما باید همواره به یاد داشت که دشمن یا رقیب راهبردی، موجودیتی یکدست و منسجم نیست و همواره جریانهای تفکر و عمل رقیب در یک بدنه سیاسی پیچیده و متکثر وجود دارند که میتوان از آنها برای تحقق منافع ملی بهره گرفت.
5. جهان با خطر تروریستهای مذهبی، حملههای سایبری، گرم شدن زمین و زوال محیط زیستی، و بحران در بازارهای اقتصادی بههم پیوسته جهانی مواجه است. همه کشورها به درجاتی با این تهدیدها روبهرو هستند و متأسفانه ما در کانون بخشی از خطرناکترین این تهدیدها قرار داریم. اینها مسائلی نیستند که بتوان با نظامیگری به آنها پاسخ داد، و صرف برتری اقتصادی و نظامی هم تضمینی برای حل آنها نیست. منطقه خاورمیانه و جهان پساتوافق میتواند جایی امنتر و باثباتتر برای پرداختن دستهجمعی به چنین مسائلی باشد. اما باید در قالب منطق چنین رویکردی به توافق اندیشید و درباره پذیرش آن تصمیم سیاسی گرفت.
6. عصر پساتوافق، زمان تجاری و تابع محاسبات اقتصادی شدن صنعت هستهای است. ابعاد محرمانه قابل توجهی در برنامه هستهای باقی نمیماند و صنعت هستهای مثل هر صنعت دیگری در معرض بحث و بررسی انتقادی درباره ارزش اقتصادی و جایگاهش در نظام اولویتها قرار میگیرد. کشور برای رسیدن به چنین نقطهای هزینههای زیادی پرداخته، اما این پرونده میتواند به مدلی برای بررسی سیاست علم و تکنولوژی تبدیل شود. فرایند طیشده تا این لحظه، تابوی گفتن و شنیدن بسیاری از سخنها و نقدها را شکسته است و هیچ دلیلی وجود ندارد که در آینده هر مسألهای در عرصه تکنولوژی، و بهطور اخص، سیاستگذاری عمومی، در معرض چنین بحث و بررسی انتقادیای قرار نگیرد.
بر پایه چنین تحلیلهایی، عصر پساتوافق و پساتحریم را نباید به برداشته شدن تنگناهای اقتصادی فروکاست، بلکه باید تصویر بزرگتری از آن ترسیم کرد که منافع ملی و همکاری جهانی در قالب آن معنایی متفاوت خواهد داشت. «قدرت هوشمند دستهجمعی» مفهومی صیقلنخورده ولی مستعد برای توصیف هدفی است که میتواند در فردای پاسداری از دستآوردهای توافق هستهای، به دست آید و ایران و همه کشورهای منطقه و طرفهای مذاکرات از آن بهره ببرند. مردم ایران بیش از همه، و جهان بهطور کلی، برای رسیدن به چنین دستآوردی هزینههای سنگینی پرداختهاند.