این مطلب در روزنامه شرق روز 30 فروردین منتشر شده است.
----------------------------------------------------------------------------------
٧٦روز از اجرائیشدن برجام گذشته بود که در اخبار ساعت ٢١ شبکه یک سیما پرونده ویژهای به گذشت زمان و ملموسنبودن نتایج اجرائیشدن برجام اختصاص یافت. تأکید بر گذشت سریع زمان و بازخواستکردن دولت، آمریکاییها و حامیان توافق هستهای به دلیل آشکارنشدن نتایج اجرای آن ادامه یافته است. صرفنظر از اینکه چنین فشاری را سیاسی یا واقعا از سر نگرانی تلقی کنیم، میخواهم این تأکید را به فال نیک بگیرم و پیشرفت جامعه بهسوی ادراکی جدید از مفهومی بسیار مهم را یادآور شوم. چرا به این فرصت برای شکلدادن به درکی جدید از «زمان» توجه نکنیم؟ آیا زمان برای ما و بالاخص برای آنها که امروز اینگونه بر گذشت زمان و انتظار ملموسشدن نتایج اجرائیشدن برجام تأکید میکنند همواره همین اندازه مهم بوده است؟ پاسخ قطعا منفی است. شواهد بسیاری داریم که نشان دهیم هیچگاه زمان برای آنها اینگونه مهم نبوده است. کشورهایی مثل چین، مالزی، کرهجنوبی، تایوان، برزیل، هند و ترکیه از اوایل دهه ١٩٨٠ تا اوایل دهه ١٩٩٠ توسعه صنعتی را آغاز کردند. این کشورها وقتی آغاز کردند که زمان به اندازه اکنون فشرده نبود. «فشردگی زمان» بسیار مهم است. وقتی رقابت، شدید و تعداد رقبا زیاد میشود، زمان معنای دیگری مییابد.
اکنون گذشت هرروز به معنای فاصلهگرفتن غیرخطی توانمندیهای این کشورها از ماست. اما آیا ما در ابتدا یا انتهای دهه ١٩٨٠ و اوایل دهه ١٩٩٠ ادراکی از فشردهشدن رقابتهای توسعهای در مقیاس جهانی داشتیم؟ شاید یک مورد، بسیار روشنگر باشد. حزب عدالت و توسعه ترکیه در سال ٢٠٠٣ به قدرت رسید و محمود احمدینژاد در سال ٢٠٠٥ به ریاستجمهوری انتخاب شد. آیا ما با همان ادراکی که دولت ترکیه از عرصه جهانی و مفهوم «گذر زمان در رقابت بینالمللی» داشت به جهان نگریستیم؟ آیا واقعا روزها به همان اندازه که امروز در ماجرای برجام مهم شدهاند، در نگرش به پروژههای عمرانی کشور نیز اهمیت داشتند؟ آیا پروژههایی نظیر بزرگراه تهران- شمال یا تکمیل پروژههای خطوط ریلی کشور، یا فرودگاه امامخمینی(ره) نشانی از اهمیتدادن به مفهوم زمان را بر پیشانی خود دارند؟ آیا ما در همان کشوری زندگی نمیکنیم که تکمیل پروژههای سازههای آبی بهطور متوسط ١٤ سال طول میکشند؟ و آیا پروژههای عمرانی به طور متوسط پنج تا هفتسال بیشتر از زمان برنامهریزیشده طول نمیکشند؟ آیا ما در کشوری زندگی نمیکنیم که داراییهای مشکوکالوصول بانکها به یکی از معضلات بزرگ نظام بانکی تبدیل شده است؟ آیا یکی از معانی دارایی مشکوکالوصول، برآمده از بهتعویقافتادن بازپرداخت بدهیهای سررسیدشده نیست؟ آیا وامهای بازپرداختنشده شما را به یاد مفهوم زمان نمیاندازند؟ آیا اینجا کشوری نیست که در آن آییننامهها قوانین با تأخیر چندساله نوشته میشوند، تدوین اساسنامه شرکت ملی نفت ایران حداقل سه دهه تأخیر دارد، اجرای قانون انتشار و دسترسی آزادانه به اطلاعات پنجسال تأخیر دارد، دولتها بودجههای سالانه را با تأخیر به مجالس میدهند، هواپیماها با تأخیر پرواز میکنند، جلسات با تأخیر تشکیل میشوند، گزارشهای دولتی با تأخیر منتشر میشوند، کلاسهای دانشگاهها در آغاز ترم با تأخیر برگزار میشوند، واکنش به رخدادها با تأخیر است و دهها نمونه دیگر از وقایعی وجود دارد که در آنها زمان معنا و مفهوم مشخصی ندارد. وقتی به این شواهد و ادراک پیشین یک نظام اجتماعی از زمان دقت میکنم و به نوع مواجهه همین نظام با برجام مینگرم، نگران و امیدوار میشوم. فرضیه نگرانکننده این است که آنچه اکنون در جریان است، چیزی جز همان بیتوجهی به معنای زمان نیست. ظاهرا متناقض است، اما شاید اینهمه بر زمان تأکید میکنند چون مثل همیشه زمان معنا و اهمیتی ندارد. برخی بر این کمتر از سهماه بسیار تأکید میکنند زیرا کل زمان سه دهه ناکامی در توسعه، هشتسال وفور دلارهای نفتی، ششسال زیر سایه تحریم و فشردگی زمان در چارچوب رقابتهای اقتصادی کشورها را هیچگاه جدی نگرفتند و درک نکردند. وقتی کسانی درک درستی از سه دهه نداشتهاند و مهمتر آنکه وزن سنگین میراث این سه دهه بر گرده اقتصاد، جامعه، محیطزیست و فرهنگ را درک نمیکردهاند، چرا باید انتظار داشت معنای سهماه را در سایه آن چند دهه و چندسال به درستی درک کنند؟ اما میتوان تفسیری امیدوارانهتر نیز داشت. شاید معجزهای واقع شده و زمان بهیکباره معنایی خاص یافته است. شاید روح زمان در ادراک ما و برخی دیگر حلول کرده است.
شاید ما بهیکباره فهمیدهایم که پنجره فرصتها بهسرعت با گذشت زمان بسته میشوند و سراسیمه بهدنبال گرفتن حقمان از زمان دواندوان میرویم. شاید بر عظمت لحظهها عارف شدهایم و زاهدانه بر ثانیهها سخت میگیریم. آیا «حس سرعت زمان» همراه با برجام متولد شده است؟ کاش این «حس سرعت زمان» همه کالبد و روح جامعه، سیاست و سیاستگذاری در ایران را فرابگیرد. کاش کشف معناهای دیگری از زمان ادراک همه مسئولان این کشور را متحول کند. کاش اصرار برخی بر «ادراک زمانمند از برجام» میراثی برای همه ما شود. ما سرنوشت دیگری خواهیم یافت اگر فقط بر اهمیت زمان در عصر پسابرجام تأکید کنیم.