دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران
حق داریم ایده‌‌های‌مان را درباره کشوری که از آن ماست بیان کنیم، به پایداری بقا و ارتقای آن بیندیشیم، و زندگی بهتری مطالبه کنیم. مکلفیم به فکر ایران باشیم و آن‌را آباد و آزاد بخواهیم. باید به قضاوت تاریخ درباره خود بیندیشیم، و کاری کنیم درخور سرزمین و مردمان تمدنی تاریخی، پیش از آن‌که ضعف عقلانیت ما را عبرت تاریخ سازد.
محتوای این وبلاگ از طریق این کانال تلگرام هم در دسترس است. https://telegram.me/fazeli_mohammad
۱۳ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۵

سوار بر ببر

این مطلب را 9 سال پیش نوشته ام، ولی تصور می کنم کهنه نشده است. بالاخص که در آستانه انتخابات مجلس، شمار کسانی که می خواهند ببر سوار شوند، بیشتر می شود. ببر برای ترساندن خوب است، اما وسیله نقلیه خوبی نیست.

-----------------------------------------------------------------------------

در زبان انگلیسی ضربالمثلی هست که بسیار پرمعنا و برای تحلیل شرایط کثیری از کشورهای در حال توسعه و حتی زندگی شخصی آدمها کارآمد است. ضربالمثل این است:

 

Who rides the tiger, never can dismount.

 

به این معنا که «آنکه سوار ببر میشود، هرگز نمیتواند از آن پیاده شود». خب، این ضربالمثل به چه کار تحلیل اوضاع مملکت ما میآید؟

با این سؤال آغاز کنیم که چرا باید کسی سوار ببر شود؟ حتما اگر کسی برای حمل و نقل وسیلهای نیاز داشته باشد، میتواند از یک چهارپای نجیب یا یک مرسدس زیبا استفاده کند. مزیت سوار شدن بر ببر چیست؟ گمان میکنم تنها مزیتاش این است که کسی جرأت نزدیک شدن به راکب و مرکوب را نخواهد داشت. کسی که سوار ببر میشود میتواند یکهتاز میدان باشد. همه از پیش او میگریزند. اما هزینه این یکهتازی چیست؟

پیاده شدن از ببر مترادف از دست دادن جان است. ببری که همه از پیش آن میگریزند، قادر به خوردن سوار نیز هست. به این ترتیب، هزینه سوار شدن بر ببر و یکهتازی این است که باید همواره بر این مرکوب باقی ماند. این سواری فقط در دو صورت خاتمه مییابد: یا ببر بمیرد، یا نیروی سومی قادر به کنترل ببر باشد و فرصت پیاده شدن به سوار بدهد.

رهبران برخی از کشورهای جهان سوم، از دو ابزار پوپولیسم و سیاستهای اقتصادیای که دیوید والدنر آنها را «سیاست کینزی نابالغ» میخواند به مثابه همان ببری که از آن سخن گفتیم استفاده میکنند.

1. ببر پوپولیسم

سیاستمداران محتاج رأی، شعارهایی را ابداع میکنند و بهواسطه آنها تودهها را به خود جلب میکنند، که تهییج عمومی ناشی از این شعارها، رقبا را از میدان به در میکند. رقبا نه تنها پای صندوق رأی بلکه در هر جای دیگری که سر برآورند – خواه به هنگام بیان انتقاد یا زمانی که مشارکت بیشتری طلب میکنند – با ببر پوپولیسم روبهرو میشوند. تودههایی که دل به شعارها دوختهاند و قادرند خیابانها را نیز پر کنند، کف بزنند و حتی برقصند. ماهیت این شعارها نیز زیاد اهمیت ندارند. فقط کافی است آرزوهای تودهها را نشانه بگیرند. زمانی یکی از کاندیداهای انتخابات مجلس ملی ترکیه در سال 1957 خطاب به جمعیت روستایی که برای شنیدن سخنانش جمع شده بودند گفته بود: اگر مرا انتخاب کنید برای همه شما از همین کفشهای چرمی براق که خودم پوشیدهام خواهم خرید. حتما وی آرزوهای آنی مخاطبش را رسیدن به کفشهای چرمی براق خود تشخیص داده بود. مهم نیست که سخن بیان شده تا چه اندازه معنادار است، مهم این است که گروهی را پای صندوق رأی میکشد و رقبا را از صندوق دور میکند.

اما شعارهای پوپولیستها به همان اندازه که مهیج است، غیرواقعی و ناکارآمد نیز هست. اما دنیای سیاست و بیش از آن اقتصاد عرصه محدودیتهای واقعی است. جایی برای تحقق وعدههای غیرواقعی وجود ندارد. عمل کردن مطابق منطق دنیای واقعی دقیقا به معنای پیاده شدن از ببر است. تودههایی که هلهله کنان مقدم رهبران پوپولیست را گرامی میدارند، آمادهاند تا به محض پیاده شدن از شعارهای مهیج، از ایشان روی برگردانند.

ببر پوپولیسم روزی خواهد مرد. گاهی اوقات شکارچیای که در کمین نشسته است، تیری میاندازد و این مرکوب را از پای درمیآورد. آنگاه رهبران سیاسی میمانند و رویارویی با تودهها، و از آن بدتر، آنها که زمانی از پیش ببر میگریختند.

 

2. ببر سیاست کینزی نابالغ

روزی روزگاری، در و تخته روزگار چنان به هم جور میشود که برخی رهبران سیاسی قادر میشوند بیشتر از آنچه در توان یک دولت-ملت است خرج کنند. محمدرضا شاه پهلوی با شکلگیری کنسرسیوم نفت در سال 1954 و بعد از آن با شکلگیری اپک و جهش قیمت نفت به چنین توانی دست یافت. بنزین و نفت یارانهای میراث همان دوران است. اینگونه حاکمان برای جبران مشروعیت نداشتهشان، فائق آمدن بر منازعه شدید میان نخبگان، و پیش بردن بخشی از سیاست پوپولیسم، خرج کردن بیش از توان واقعی قابل تحمل در چارچوب یک برنامه توسعه بلندمدت را اجرا میکنند. بنزین یارانهای و بریز و بپاشهای میانه دهه 1970 در ایران و تداوم این برنامهها بخشی از همین فرایند است. این سیاستها – برای مثال عرضه بنزین یارانهای – چیزی معادل برنامههای دولت رفاه در اقتصادهای مدرن است. بنزین در ایران همان نقشی را ایفا میکند که بیمه بیکاری در انگلستان به عهده دارد. بخشی از جمعیت بیکار جذب شده به حمل و نقل مسافر از طریق بنزین یارانهای زندگی میگذرانند. قطع شدن بیمه بیکاری به اندازه بالا رفتن قیمت بنزین پیآمد سیاسی در بر خواهد داشت. اما اینگونه سیاستها از آن جهت نابالغ خوانده میشوند که اقتصاد کشورهای در حال توسعه فاقد توانایی ارائه چنین خدماتی است. در ضمن از آنجا که منابع کشور به عوض سرمایهگذاری، مصرف خواهد شد، به نابالغ ماندن دائمی اقتصاد میانجامند.

اینگونه سیاستها همان ببری هستند که دولتمردان برای از میدان به در کردن تودهها و رقبا سوار میشوند. در کوتاهمدت این سیاستها مقاصد سیاسی طراحانشان را برآورده میکنند. اما در درازمدت، پیاده شدن از این ببر، خطر خورده شدن به همراه دارد.

3. نیروی سوم

یا باید ببرسواری را تا مرگ ببر ادامه داد، یا نیروی سومی را به کمک طلبید که مدت زمانی دست و پای آنرا ببندد تا سوار فرصت پیاده شدن پیدا کند. گاهی اوقات ارتشها به کمک فراخوانده میشوند. آمریکای لاتین دهه 1950 تا میانه دهه 1970 عرصه اینگونه راهحلهاست. اگرچه مداخله ارتشها در آمریکای لاتین همواره از منظر کنترل ببر پوپولیسم نبوده، اما کنترل تودهها به کمک ارتش و حکومتهای نظامی بخشی از سرنوشت آمریکای لاتین بوده است. اما سوار شدن بر قدرت ارتش، تنها به معنای عوض کردن ببر است. حکومتهای غیرنظامی متکی بر ارتش همواره بیمناک پاسخ ندادن به خواستههای ارتش خواهند بود. درست است که ارتش تودهها را از میدان به در میکند، اما پاسخ ندادن به خواستههای نیروهای نظامی نیز خطر خورده شدن به همراه دارد. عاقبت حکومتهای غیرنظامی متکی به ارتش در آفریقا شاهد خوبی برای این مدعاست. ترکیه سالهای 1961 به بعد بالاخص تا ابتدای دهه 1990 نیز با چنین مشکلی مواجه بوده است.

اتکا به نیروهای نظامی گزینه مناسبی نیست. شاید بیش از هر چیز، کسب مشروعیت به منظور رسیدن به نقطهای که بتوان از تودهها فرصت خواست تا سختیها را تحمل کنند و زمان لازم برای بازگشتن به دنیای واقعی را فراهم سازند، بهترین راه حل باشد. نکته اینجاست که آیا کسی که سوار بر ببر است میتواند مخاطبی را پیش رو داشته باشد؟ کدام مخاطب است که حوصله به خرج دهد و به چنین سواری، اعتماد کند؟

ببرسواران، از همان لحظهای که چنین اقدامی را انجام میدهند، بیش از آنکه دیگران را بترسانند، پارادوکسی بزرگ برای خود طرح میکنند. بهتر است همه آدمها از همان وسایل نقلیه معمول استفاده کنند. اگرچه بعضی وقتها در ترافیک بمانند، سرعتشان کم باشد یا حتی دیگران جرأت پیدا کنند به وسیله نقلیه آنها حمله کنند. اما قطعا بهتر از سوار شدن بر وسیلهای است که پیاده شدنی برای آن متصور نیست. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۳
محمد فاضلی

پوپولیسم

نظرات  (۱)

جزء محدود نوشته ای بود که از خواندنش واقعا حس خوبی داشتم .
حس خوب یادگیری 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی