دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران

ایران برای توسعه پایدار به عقلانیت جوهری نیازمند است.

دغدغه ایران
حق داریم ایده‌‌های‌مان را درباره کشوری که از آن ماست بیان کنیم، به پایداری بقا و ارتقای آن بیندیشیم، و زندگی بهتری مطالبه کنیم. مکلفیم به فکر ایران باشیم و آن‌را آباد و آزاد بخواهیم. باید به قضاوت تاریخ درباره خود بیندیشیم، و کاری کنیم درخور سرزمین و مردمان تمدنی تاریخی، پیش از آن‌که ضعف عقلانیت ما را عبرت تاریخ سازد.
محتوای این وبلاگ از طریق این کانال تلگرام هم در دسترس است. https://telegram.me/fazeli_mohammad

مقاله «الزامات مجلس دهم برای بقا و ارتقای ایران» در کتابی با عنوان جستارهایی درباره ایران در آستانه انتخابات (آبان 1394) منتشر شده است.

----------------------------------------

 

1. مقدمه

دلایل بسیاری برای مهمبودن هر انتخابات وجود دارد، اما هرقدر شرایط جامعهای به لحاظ داخلی و خارجی برای توسعه پیچیدهتر و نامناسبتر باشد، انتخاب نمایندگان و همۀ مقامات سیاسی منتخب، حساسیت بیشتری خواهد داشت. ایران در آستانۀ انتخابات مجلس دهم در وضعیت پیچیدهای قرار دارد و از لحاظ برخی شاخصها کاملاً در وضعیت نامناسبی است. سیاستگذاری ملّی نیز مثل سیاست‎‎گذاری در یک واحد اقتصادی شامل دو هدف بقا و ارتقا میشود. سیاستگذاری برای بقا مستلزم تضمین شرایطی است که حفظ موجودیتی را که برای آن سیاستگذاری میشود تضمین کند و مانع نابودی آن گردد، و راهبرد ارتقا به دنبال کسب جایگاههای برتر در وضعیتی رقابتی است. البته، در درازمدت بدون ارتقا، بقا نیز به خطر میافتد. مجلس دهم ناگزیر باید بار سنگین تاریخ ناکارآمدی را که سبب خلق دشواریهایی برای بقا و ارتقا شدهاست به دوش بکشد. من بر آنم که ما و نسلهای آتی هزینۀ همۀ اشتباهها و ناکارآمدی‎‎های گذشته را پرداخت خواهیم کرد، زیرا ما ممکن است تاریخ را فراموش کنیم، اما تاریخ هرگز ما را فراموش نخواهد کرد. تاریخ در قالب نهادها، خاطرات، محرّکهای کنش، شبکههای منافع، تأثیرات محیط زیستی، افراد و نمادها انباشت شده و خود را تحمیل میکند. اما، پرداخت هزینه نیز میتواند به شیوههای مختلف مدیریت شود و مثل هر بنگاه اقتصادی، میتوان بدهیهای معوقه را به گونههای مختلف از جمله اقساط به قصد خریدن زمان لازم برای احیا پرداخت و در خلال فرآیند احیا، ناکارآمدیهای گذشته را جبران و زیرساختهای نهادی مناسبی برای آیندهای بهتر فراهم کرد.

مجلس آینده به گمان من با شماری از مسائل بزرگ مواجه است و وظیفهای بزرگ در تدوین راهبردهای مؤثر بقا و ارتقا دارد. من میکوشم تا با بهرهگیری از نظریۀ سیستمهای اجتماعی به روایت کِنِت بیلی (Kenneth D. Bailey, 1997) و در چارچوب نسبت بورورکراسی و دموکراسی، ویژگیهای مجلس دهم را صورتبندی کنم.

2. نظریۀ سیستمهای کنت بیلی

کنت بیلی (1997: 427-428) سیستم زنده را موجودیتی سلسله‌مراتبی شامل جمعیتی از افراد (P) در مرزهای محدوده‌ای فضایی (S) می‌داند که در سه سطح کلان، میانی و خرد قابل تحلیل است. هر سیستم اجتماعی در سطح کلان شش متغیّر عام را دربرمی‌گیرد: جمعیت (P)، اطلاعات (I)، سطح زندگی (L)، سازمان (O)، تکنولوژی (T) و فضا (S). هر متغیّر نیز خوشه‌ای از معیارها را شامل می‌شود. ویژگی سطح کلان آن است که بدون ارجاع به افراد قابل اندازه‌گیری است. به عبارتی، می‌توان اندازۀ شش متغیّر (PILOTS) را برای یک سیستم ـبه عنوان مثال ایرانـ اعلام کرد بدون آنکه مستقیماً ارجاعی به فرد خاصی داشتهباشد. ویژگی مدل آن است که توزیع جمعیت سیستم بر اساس هریک از پنج متغیّر دیگر، ویژگی‌های سیستم را مشخص می‌کند.1

بیلی بر این باور است که سرنوشت سیستم‌های اجتماعی را نسبت P در برابر LOTIS مشخص می‌کند. سه حالت ممکن عبارتاند از:

-       P کم و LOTIS بالا: این وضعیتی است که جمعیتی اندک در سیستمی با درآمد، مشاغل، تکنولوژی، اطلاعات و فضای فراوان زندگی می‌کنند. کمترین سطح تنش در این وضعیت مشاهده می‌شود و انسجام اجتماعی در بالاترین سطح قرار می‌گیرد.

-         P بالا و LOTIS پایین: وضعیتی است که تضاد و فقدان انسجام کارکردی حاکم می‌شود.

-         سطح متوسط P و LOTIS: حضور توأمان انسجام کارکردی و تضاد بروز می‌کند.

بیلی جدول 1 را بر اساس سطوح مختلف (بالا، متوسط و پایین) از P و LOTIS ترسیم می‌کند که 9 حالت را شامل می‌شود (Bailey, 1997: 438).

 

جدول 1. سطوح انسجام و تضاد در سیستم اجتماعی برحسب P و LOTIS

LOTIS

P

زیاد

متوسط

کم

زیاد

(1) سازگاری (انسجام کم/تعارض کم)

(2) تعارض متوسط

(3) تعارض شدید

متوسط

(4) انسجام سیستمی متوسط

(5) سازگاری (انسجام کم/تعارض کم)

(6) تعارض متوسط

کم

(7) انسجام سیستمی زیاد

(8) انسجام سیستمی متوسط

(9) سازگاری (انسجام کم/تعارض کم)

 

جدول 1 نشان می‌دهد که وقتی جمعیت (P) یک سطح بالاتر از LOTIS است، تعارض متوسط و وقتی دو سطح بالاتر است، تعارض شدید بروز می‌کند. به همین ترتیب، وقتی LOTIS یک سطح بالاتر از P است، انسجام سیستمی متوسط، و وقتی دو سطح بالاتر باشد، انسجام سیستمی زیاد بروز می‌کند. هر سیستم اجتماعی در راهبردهای خود باید به گونه‌ای عمل کند که از وضعیت‌های 2، 3 و 6 اجتناب کند.

 

3. چالش‌های ایران

مسائل مجلس دهم را می‌توان در قالب صورتبندی کنت بیلی از نظریۀ سیستم‌ها بیان کرد. یک صورتبندی کلان این است که جمعیت بر همۀ متغیّرهای دیگر سیستم پیشی گرفته است. این وضعیت معطوف به داخل است و در فضای بین‌المللی نیز می‌توان همین وضعیت را مدّ نظر قرار داد. به عبارتی، نسبت P به LOTIS بین کشورهای مختلف قابل مقایسه است و سطح توان نسبی را در نظام بین‌الملل مشخص می‌کند. سنجه‌هایی برای هر شش متغیّر وجود دارند و بنابراین می‌توان شاخص P/LOTIS را به سنجه‌ای برای ارزیابی الزامات ارتقای کشورها قرار داد.

پرسش مهم این است که چرا باید برای صورتبندی الزامات مجلس دهم، چنین شاخصی را مدّنظر قرار داد. من بر این باورم که نسبت سطح انسجام کارکردی به تضاد، یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های تعیین‌کنندۀ سرنوشت کشور است. چنانکه بیلی نیز تأکید می‌کند، انسجام کارکردی برای تداوم سیستم و تضاد برای تغییر ضروری است (Bailey, 1997: 427). ایران امروز بهشدت نیازمند انسجام و تضاد است. برای آنکه یک گام جلوتر برویم، ضروری است که برخی از اصلی‌ترین چالش‌ها را در LOTIS برشماریم و همچنین شرایط بیرونی تهدیدکنندۀ انسجام را توضیح دهیم.

-      فضا (S): بحران محیط زیست که در قالب تهدید منابع آب، خاک، هوا و تنوّع زیستی عمل کرده و با پدیده‌هایی نظیر ریزگردها و بیابان‌زایی عیان شدهاست، فضای زیست را تنگ‌تر کرده و پیامدهای ناگواری برای امنیت غذایی، زیست‌پذیری سکونتگاه‌ها و توسعۀ فقر خواهد داشت.

-     سازمان (O): چالشی که بهشدت بر سایر چالش‌ها اثر گذارده و در چند دهۀ گذشته مسبب ناکارآمدی‌های گسترده بوده، چالش در سازمان ـدستگاه اداری، ظرفیت دولت، ناکامی در اصلاحات اداری، فساد سازمانی، بزرگشدن حجم دولت، وضعیت بحرانی بهره‌وری در دستگاه‌های دولتی، عمومی و خصوصیـ است. سازمان‌ها در ایران تناسبی با جمعیت کشور، الزامات توسعه‌ای و رقابت در سطح بین‌المللی ندارند. سازمان‌ها به لحاظ زیرساخت قانونی و قواعد بازی، کمیت و کیفیت نیروی انسانی، تداخل وظایف، نوع هزینه‌های خود و بسیاری عوامل دیگر در وضعیت ناخوشایندی قرار دارند.

-     تکنولوژی (T): سطح تکنولوژی در سازمان‌های دولتی، عمومی و خصوصی و در همۀ بخش‌های صنعتی، خدماتی و کشاورزی فاصلۀ قابل توجهی با کشورهای توسعه‌یافته و تازه‌صنعتی‌شده دارد. این فاصله در مقایسه با کشوری نظیر ترکیه و در برخی تکنولوژی‌ها ـتکنولوژی اطلاعات، حملونقل، خدمات مالی و بانکیـ با کشورهای حاشیۀ خلیجفارس نیز فاصله گرفته و رقابت‌پذیر نیست.

-       اطلاعات (I): اگرچه کشور در دو دهۀ گذشته در پذیرش و تربیت نیروی انسانی متخصص در آموزش عالی رشد قابل ملاحظه‌ای داشته و در شاخصی نظیر افزایش تعداد مقالات در مجلات بین‌المللی رشد کرده است، واقع‌بینانه نیست اگر سطح شاخص اطلاعات کشور با این شاخص‌ها سنجیده شود. کیفیت آموزش عالی به اندازۀ کمیت آن رشد نکرده است و میزان تبدیلشدن دانش به قدرت اقتصادی و ظرفیت تولیدی در قالب نظام فنّاوری و نوآوری کاملاً ناچیز و سازوکاری مخدوش دارد. تعداد قابلتوجهی از نخبگان و فارغ‌التحصیلان آموزش عالی کشور را ترک کرده و گرایش بقیه به ادامۀ فعالیت در کشورهای توسعه‌یافته زیاد است. نظام دانشگاهی نیز با تأکید شدید بر افزایش تعداد مقالات منتشرشده در مجلات علمی، به رویه‌های اخلاقی نادرستی نظیر تقلب علمی دامن زدهاست. پیوند دانشگاه، جامعه و بازار نیز هرگز در چند دهۀ گذشته برقرار نشدهاست. به علاوه، سطح پایین تکنولوژی در نظام اقتصادی سبب شده خروجی‌های دانشگاه، حتی در صورتی که کیفیت بالایی داشتهباشند، همخوان با مقتضیات اقتصادی بنگاه‌ها نباشند.

-      سطح زندگی (L): سطح زندگی را می‌شود خیلی گسترده یا فقط در دو شاخص تورّم و بیکاری بررسی کرد. رسیدن تورّم به مرز 35 درصد در سال 1392 و دو رقمی بودن آن به مدت 4 دهه، در کنار رکود شدیدی که منجر به بیکاری دو رقمی شده، نشانی از سطح زندگی است. بیکاری دو رقمی حدود 12 تا 15 درصد که در مقایسه با بیکاری در سایر کشورها مناسب نیست، تنها در شرایطی به دست آمده که بخشی از نیروی کار از بازار خارج شده و نرخ مشارکت کاهش یافته است و به علاوه تعریف خاص شاغل در آمارهای رسمی، بیکاری واقعی را کم‌ برآورد می‌کند.

    در خصوص چالش‌های مذکور، چند نکتۀ بسیار مهم هم وجود دارد:

1.     برخی ناکارآمدی‌ها و چالش‌ها، منجر به پیامدهای برگشت‌ناپذیر نمی‌شوند، اما برخی دیگر پی‌آمدهایی دارند که قابل اصلاح نیست یا بهسختی می‌توان آنها را اصلاح کرد. تخلیۀ آبخوان‌ها، گسترش بیابان‌ها، فرسایش خاک و ازبینرفتن تنوّع زیستی جبرانناپذیر است یا بازه زمانی احیا به حدی زیاد است که هزینۀ آن را برای سیستم به نحو فزاینده‌ای افزایش می‌دهد.

2.     چالش‌ها در بستر روندهای بین‌المللی نامساعد پیش می‌روند. اگرچه رسیدن به توافق هسته‌ای شدت منازعات بین‌المللی را علیه ایران کاهش داده، کماکان خاورمیانه منطقه‌ای پرتنش است و کشور در منازعات جدی با کشورهای اصلی منطقه قرار دارد. عربستان، ترکیه و مصر هریک به درجاتی در تنازع با ایران قرار دارند. وجود عربستان در این فهرست بدان معناست که بخش عمدۀ جهان عرب رویکردی مناسب نسبت به ایران نخواهد داشت و از همۀ ظرفیت‌های خود برای مقابله با کشور استفاده خواهد کرد. این بدان معناست که استفاده از ظرفیت‌های توسعه مبتنی بر همکاری‌های منطقه‌ای که در مناطقی نظیر شرق و جنوبشرق آسیا، امریکای جنوبی و مرکزی و بیش از همه در اروپا محرّک رشد و توسعه بوده، در این منطقه با دشواری‌های زیادی روبه‌رو است.

3.     تروریسم تکفیری مبتنی بر پایه‌های اجتماعی در منطقه نظیر توسعه‌نیافتگی و شکاف مذهبی ـ قومی رو به گسترش است و رقابت‌های درون‌منطقه‌ای و بین‌المللی در حال رشد است و بر شرایط همکاری منطقه‌ای، امنیت سرمایه‌گذاری، اولویت‌های کشوری و سایر متغیّرهای مؤثر بر توسعه تأثیر می‌گذارد.

 

4. مجلس دهم و چالش‌های ایران

من بر آنم پیش از آنکه مجلس دهم با چالش‌های مذکور مواجه شود، نخبگان، احزاب سیاسی‌ای که به وجود این چالش‌ها باور دارند و مردم باید با درکی از این مسائل به رویکرد و فعالیت‌های خود در قبال مجلس آینده شکل دهند. مجلس دهم تا اندازۀ زیادی می‌تواند تحتتأثیر گفتمان توصیف‌کننده و تبیینگر مسائل قرار گیرد. اما، اگر مفروض بگیریم که نخبگان، احزاب سیاسی خواهان بهبود وضع موجود و مردم می‌کوشند تا حل این مسائل را به دستورکار مجلس بدل کنند و این کار را نخست از طریق انتخاب افراد و پس از آن مطالبهکردن انجام خواهند داد، به این پرسش می‌رسیم که مجلس دهم چه الزاماتی دارد.

4. 1 اولویتدادن به توسعۀ پایدار و متوازن

مجلس دهم می‌تواند ادامه‌دهندۀ مسیر گذشته یعنی منطقه‌گرایی و تشدید بحران‌های ناشی از آن باشد یا مسیر دیگری را برگزیند. منطقه‌گرایی در اینجا بدان معناست که نمایندگان برای حفظ پایگاه رأی خود، دائماً بدون ملاحظات آمایش سرزمین و عقلانیت توسعه، برای ایجاد زیرساخت‌ها، واحدهای اقتصادی، پروژه‌های عمرانی و اقدامات دیگر بر دولت فشار می‌آورند و در نهایت سرمایه‌ها صرف اقداماتی می‌شود که فاقد پایداری است. تعدد کارخانجات فولاد و پتروشیمی در مناطقی که منابع آبی آنها بهشدت تحت فشار است و توجیه اقتصادی برای آنها وجود ندارد، اصرار بر احداث سدهایی که جز خسارت محیط زیستی و تشدید بحران آب حاصلی نداشته‌اند، تخصیص اعتبارات برای احداث بیمارستان‌هایی که ملاحظات اقتصادی و تأمین نیروی انسانی در آنها لحاظ نشده، کشیدن جاده‌هایی که شائبه‌هایی در خصوص غیرضروریبودن تا فساد در احداث آنها وجود دارد، نمودهایی از منطقه‌گرایی است. توسعۀ متوازن کشور و تحقّق آنچه در قالب اقتصاد مقاومتی بیان می‌شود، به علاوه هم‌راستاشدن با اهداف توسعۀ پایدار که از سال 2015 تا 2030 در دستور کار کشورها قرار می‌گیرد، با الگوی فعلی منطقه‌گرایی امکان‌پذیر نیست.

4. 2 درمان دموکراسی آنتروپیک و بوروکراسی ناکارآمد

منطقه‌گرایی یکی از عوارض دموکراسی انتخاباتی موجود کشور است. طبیعی است که نمایندگان برای تضمین رأی خود، منطقه‌گرایی را به قیمت توسعۀ نامتوازن و ناپایدار قربانی تشدید کنند. واژۀ آنتروپی را در سیستم‌های ترمودینامیکی برای میل سیستم به بی‌نظمی به‌کار می‌برند. سیستم‌ها خصیصۀ آنتروپیک دارند و در صورتی که به حال خود رها شوند، میل به تخریب در آنها زیاد است، درست مانند خانه‌ای که به حال خود رها شود، سیستم‌ها نیز رو به تخریب دارند. این میل خصیصۀ آنتروپیک سیستم‌ها را توصیف می‌کند. نظام انتخاباتی موجود در شرایطی که دستگاه اداری و بوروکراتیک پراختیار ولی بی‌اقتدار و فاقد قدرت زیرساختی را در کنار خود دارد، آنتروپی فزاینده‌ای از خود بروز می‌دهد. منطقه‌گرایی یکی از عوارض این میل آنتروپیک است. ترکیب بروکراسی لرزان و این نظام انتخاباتی به شکل فزاینده‌ای الگوی توسعه را مختل می‌کند، چالش‌های برشمرده‌شده را تشدید خواهد کرد و دائماً قادر است اولویت‌های کشور را جابه‌جا کرده و مهم‌ترین مسائل را از دستور کار خارج کند و ریزدستورهایی را که با منطقه‌گرایی و اولویت‌های جناحی مرتبط هستند در دستور کار ملّی قرار دهد.

4. 3 اصلاح الگوی توسعه، نظام سیاست‌گذاری و اولویت‌سنجی

من عمیقاً بر این باورم که دو واژۀ «توسعه» و «پروژۀ عمرانی» در ایران به جای یکدیگر به ‌کار گرفته می‌شوند و بهتدریج دومی جایگزین اولی و هم‌معنای آن شدهاست. منطقه‌گرایی هم بر این همسان‌سازی افزوده است و در نهایت نقش دولت و سایر قوا در جریان توسعه به نقشی در راستای «پروژه‌های عمرانی» فروکاسته شدهاست. نهادهای حاکمیتی در این جابه‌جایی، به عوض نقش‌آفرینی در تنظیم‌گری و زمینه‌سازی نهادی برای حرکتدادن به انگیزه‌های سرمایه‌گذاری، بهبود فضای کسب و کار، تثبیت حقوق مالکیت کارآمد، تسهیل ارتباط بین‌المللی و سایر عوامل نهادی مؤثر بر توسعۀ کشور، به تأمین‌کنندگان ملّی، حامیان و بهره‌برداران پروژه‌های توسعه تبدیل شده‌اند. این پروژه‌ها نیز غالباً بر مبانی روالی نادرست در تعیین اولویت‌ها، جایابی پروژه‌ها، ارزیابی اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی آنها و در راستای اهدافی که نسبت آنها با توسعۀ پایدار مشخص نیست تعیین می‌شوند و نمایندگان مجلس نقش بسزایی در شکل‌گیری این ساختار دارند.

5. مجلس دهم: دو سناریو

مجلس دهم می‌تواند همان پیشران‌های قبلی را که به وضع فعلی انجامیده‌اند و نسبت P/LOTIS را در شرایط ناخوشایندی قرار داده‌اند بیشتر تحریک کند. اگر وابستگی به مسیر را در دنیای سیاست جدی بگیریم، این محتمل‌ترین سناریو است و واقع‌بینانه آن است که با توجه به تجربه‌ای که از زوال توسعه در سال‌های 1384 تا 1392 حاصل شده، تغییراتی هرچند اندک در این سناریو در جهت بهبود رخ خواهد داد. اما، این میزان بهبود آن چیزی نیست که برای بقا و ارتقا به آن نیاز داریم.

ایران امروز و نظام جمهوری اسلامی به سطح بیشتری از بهبود نیازمند است. این جهش حداقل به دو چیز نیازمند است: نخست، گذر از امر سیاسی (Political Issue) به امر سیاستی‌ (Policy Issue) است. غلبۀ امر سیاسی بر امر سیاستی بخشی از تبیین بحران‌های حاضر است. سه دهه است که مسائل، سیاسی شده‌اند و اکنون زمان آن است که موضوع بحث سیاستی شوند. پرسش اصلی این است که سیاست (خط‌مشی) کشور برای تحقّق اهداف چیست. این پرسش به پرسشهایی جدی دربارۀ مسئله‌شناسی کشور، اولویت‌بندی مسائل، حیطۀ مقدورات، داده‌ها و اطلاعات موجود برای سیاست‌گذاری، نیروهای اجتماعی و سیاست‌گذاری، رویکردهای مناسب، شاخص‌های ارزیابی عملکرد، نظام پایش و بازخورد در سیستم می‌انجامد. کاملاً آگاهم که مرز میان امر سیاسی و امر سیاستی باریک است و هر سیاست‌گذاری متضمن فرآیند سیاسی است. اما، تأکیدات سیاسی یا سیاستی به تعامل متفاوتی بین این دو امر و فضای گفتمانی متفاوتی می‌انجامد. شعاردادن در فضای امر سیاسی بسیار آسان‌تر است. گذر از «مجلس سیاسی» به «مجلس سیاست‌گذار» می‌تواند مجلسی متفاوت خلق کند. مجلس سیاست‌گذار فقط به تکرار بایدها، اهداف متعالی و افق‌های روشن بسنده نمی‌کند، بلکه دستور کار توسعه را متناسب مقتضیات جمعیت و درنظرداشتن P/LOTIS در جهان امروز بررسی می‌کند.

گذر از مجلس سیاسی به مجلس سیاستی، نیازمند ائتلاف اجتماعی گسترده برای خروج از وضعیت‌های آسیب‌زا و بحرانی است. نخبگان خواهان اصلاح متغیّرهای سیستمی که خواهان بقا و ارتقای سیستم هستند، زمان زیادی برای تعیین دستور کار انتخابات ندارند. نخبگان باید به گفتمانی شکل دهند و نیروی اجتماعی را به آگاهی‌ای برسانند که در آن فضای سیاسی با فضای سیاستی جایگزین شود. خوشایند نیست، اما شدت دشواری‌ها به اندازه‌ای است که نخبگان از مساعدت «همگرایی تاریخی وضعیت‌های بحرانی» برخوردارند، سر جامعه به سنگ واقعیت خورده است و فضای شبکه‌های اجتماعی و آگاهی فزایندۀ ناشی از آنها بستر مساعدی برای مطالبۀ نوع دیگری از مجلس فراهم کرده است.

مجلس دهم اگرچه بیشتر محتمل است که همان سناریوی اول یعنی تداوم گذشته را به پیش براند، می‌تواند نسبت به مجلس‌های پیشین، سیاستی‌تر و واقع‌بین‌تر باشد؛ کمتر بر زمین شعار و منطقه‌گرایی و بیشتر بر زمین چالش‌های واقعیت امروز ایران حرکت کند. این مسیری نامحتمل است، اما امید برای تحقّق آن ‌را نباید از دست داد. نخبگان وظیفه‌ای سنگین برای برساختن چنین مجلسی دارند.

اگر مجلسی با این ویژگی شکل بگیرد، ائتلاف اجتماعی فراگیر برای مطالبه و حل وضعیت‌های بحرانی امکان‌پذیر می‌شود. این مجلس می‌تواند مظهر «ائتلاف اجتماعی ـ سیاستی» و «گفت‌وگوی فراگیر اجتماعی» باشد. دستور کارها باید بهصراحت بیان شوند، مطالبات روی میز گفت‌وگو قرار گیرند و جامعه پیش از آنکه ارادۀ خود را پای صندوق نشان دهد، اراده‌اش را پیش از رفتن به سوی صندوق صراحت بخشد و شکل دهد. چنین اراده‌ای باید معطوف به اخذ تصمیم‌های سخت و دشوار باشد. ما قادر نیستیم بهراحتی از شر چندین دهه ناکارآمدی خلاص شویم و برای رهاشدن از شر تاریخ ناکارآمدی باید تن به تصمیم‌های سخت بدهیم. تصمیم برای وضعیت بحرانی آب، کاهش بودجۀ جاری فزاینده، رکود عمیق، ساماندهی هدفمندی یارانه‌ها، فرسایش سرمایۀ اجتماعی، حاشیه‌نشینی گسترده و فزاینده، آسیب‌های اجتماعی رو به افزایش و ده‌ها مسئلۀ دیگر آنقدر دشوار است که برخی سیستم‌های اجتماعی را به انفعال محض کشانده است و ما زمان زیادی برای مواجهۀ مؤثر با آنها نداریم.

جامعۀ ایران پیش از انتخابات مجلس سال 1394 باید بر وضعیتی که در آن قرار گرفته آگاه شود و از طریق گفت‌وگوی اجتماعی فراگیر، به عزم و دستور کاری برای تغییر مؤثر سیاستی در چارچوب‌های قانونی موجود برسد. گزینش‌های درست، مرحلۀ دوم حرکت به سمت دستور کار سیاستی مناسب است. جامعه باید در حالی به سمت صندوق رأی برود که می‌داند هیچ گزینۀ ساده‌ای برای معجزه یا گذار بدون دشواری از وضع فعلی وجود ندارد. شجاعت ما برای مواجهشدن با این وضعیت، بزنگاهی را که در اسفند 1394 پیش روی مردم ایران قرار دارد، ارزش‌گذاری خواهد کرد.

گفت‌وگوی اجتماعی فراگیر و ائتلاف اجتماعی برای اصلاح، دو سازوکاری هستند که باید به ارتقای سطح انسجام اجتماعی کارکردی و خلق سرمایۀ اجتماعی برای ساماندهی نیروهای اجتماعی به سمت بهبود متغیّرهای سیستمی کمک کنند. تضادها نیز باید به سوی بررسی همه‌جانبه‌تر مسائل و خلق دانش و ظرفیت سیستمی بیشتر برای تغییر هدایت شوند. این فرآیند بیش از هرچیز مستلزم فعالیت سیاسی در چارچوب قانون است. نخبگان در این فرآیند باید به همۀ ظرفیت‌های شکل‌گیری ائتلاف اجتماعی (و نه لزوماً سیاسی) و همچنین سویه‌های آنتروپیک سیستم که می‌توانند تنش‌زا باشند توجه داشتهباشند. قطعاً بخشی از مسئولیت شکلدادن به زمینه‌های بروز چنین گفت‌وگو و ائتلافی و مهیاکردن شرایط برای تشکیل چنین مجلسی متوجه حاکمیت سیاسی و همۀ نیروهای عرصۀ سیاست رسمی است.

اگر همهچیز خوب پیش‎‎برود، مجلسی شکل خواهد گرفت که به درجاتی همان پیشران‌های چند دهۀ قبلی را تحریک می‌کند و به درجاتی نیز دستور کار جدیدی خواهد داشت. شاید آرزو داشتهباشیم دستور کار دوم وزن بیشتری یابد، اما «سیاست امید» حکم می‌کند همگان واقع‌بین و متوجه وزن تاریخ باشند.

 

پینوشت

1. بیلی این مدل را به سطح فرد نیز بسط می‌دهد. به عبارتی، شغل (O)، تحصیلات (I درآمد (L)، مهارت‌ها ی تکنولوژیک (T) و محل اقامت (S) نیز ویژگی‌های فرد را می‌سازند.

منابع

Bailey, Kenneth D. (1997). “System and Conflict: Toward a Symbiotic Reconciliation”, Quality and Quantity, 31: 425-442.

نظرات  (۶)

من به ایده "این فرآیند بیش از هرچیز مستلزم فعالیت سیاسی در چارچوب قانون است" به شدت مشکوکم. چرا فعالیت سیاسی در "چارچوب قانون" راه حل دانسته می شود؟؟ آخر مگر همین چارچوب قانون طی "فعالیت سیاسی" معین نگشته است؟؟ مگر تدوین قانون اساسی در "چارچوب قانون" صورت گرفته است؟؟ مگر نه این است که قانون اساسی ما طی یک فعالیت سیاسی خشن و انقلابی مدون شده است؟ وقتی قانونی در یک فعالیت سیاسی تدوین می شود، دلیل الزام کردن فعالیت سیاسی به چارچوب قانونی چه وجهی می تواند داشته باشد؟. من به شدت معتقدم که روشنفکران و دانشگاهیان ما به سبب افراط در دهه های چهل و پنجاه، دچار تفریط در دهه هشتاد و نود شده اند. چنین می انگارند که همه چیز باید در «چارچوب قانونی» اتفاق بیفتد؟ غافل از اینکه همین چارچوب قانونی، بی هیچ توجهی به قانون، فقط طی یک فعالیت سیاسی انقلابی به رشته تحریر درآمده است!!! آنچه شگفت انگیز است و البته به غایت تاسف بار، این است که مردم و در رأس آنها روشنفکران و دانشگاهیان، زمانی که باید "فعالیت سیاسی" خود را در "چارچوب قانون" انجام می دادند ندادند و اینک که باید "چارچوب قانون" را طی "فعالیت سیاسی" رقم بزنند مدافع "چارچوب قانون" شده اند!!! وقتی زمینه "هر گونه" فعالیت سیاسی در چارچوب قانون فراهم شد مردم (البته روشنفکران بیشتر) شعار "نه قانون اساسی، نه سازش سیاسی، تنها راه رهایی، جنگ مسلحانه" سر دادند، و اینک که راه هر گونه فعالیت سیاسی در چارچوب قانون بسته است دم از فعالیت سیاسی در چارچوب قانون می زنند!!!! سوال اینجاست که چه می شود در یک دوره ای که هر گونه فعالیت سیاسی در چارچوب قانون ممکن است مردم نمی پذیرند و قانون را از طریق فعالیت سیاسی رقم می زنند، ولی در دوره ای دیگر که هیچ گونه فعالیت سیاسی در چارچوب قانون مهیا نیست، از قانون حمایت می شود؟؟؟!!! به عبارتی چرا راه حل همه مشکلات در دوره ای به فعالیت سیاسی ارجاع می شود و در دوره ای دیگر دست کشیدن از فعالیت سیاسی و طرفداری از قانون؟؟؟؟ شاید همان افراط در دهه های پیشین، به همین تفریط در دهه های کنونی انجامیده است!!!
پاسخ:
بعید است دوره ای بیابید که فعالیت در چارچوب قانون، ممکن و رضایت بخش بوده، ولی افراد وارد فعالیت خشن شده اند.
فعالیت سیاسی با توجه به سطح توسعه اجتماعی، سواد عمومی، توسعه اقتصادی، رفاه و ... در دهه چهل و پنجاه، ممکن بود (نمونه اش تشکیل سازمان های سیاسی مسلحانه که حتی در دموکراسی هم امکان فعالیت به آنها نمی دهند!!) و البته با معیارهای آنارشیسم سیاسی دهه چهل و پنجاه، نارضایتبخش!! بنابراین ورود به فعالیت خشن را به تمامی ارجاع دادن به عدم امکان فعالیت در چارچوب قانون، جفایی است در حق واقعیت. وقتی همه روشنفکران حتی لائیک ها در اتحاد با بنیادگراها (اتحاد غریب سنگ و شیشه)، همه آزادی را در آزادی سیاسی خلاصه کردند و از این واقعیت اجتماعی غافل شدند که در تمام دنیا، بین حکومت پادشاهی سنتی و دموکراسی، حایل حکومت مطلقه بوده و مسئولیت یکپارچگی و تشکیل دولت ملی مدرن را به عهده می گرفته، چگونه می توان به فعالیت خشن و نابهنگام آنها با این توجیه که راه فعالیت قانونی غیرممکن و نارضایبخش بود، مشروعیت داد؟؟!!! راه آزادی در تمام دنیا، نخست اقتصاد بوده بعد فرهنگ و سپس سیاست. ایران در دهه چهل و پنجاه، کمابیش از هر دو آزادی اقتصاد و بویژه فرهنگ برخوردار بود و به دیوار آزادی سیاسی خورده بود که می شد در "چارچوب قانون" به قول شما، فعالیت سیاسی کرد و در یک برهه زمانی میان مدت، قدری از آن را استیفا کرد. ولی زیاده خواهی و افراط و عدم موقعیت شناسی، باعث شد ازادی اقتصادی و فرهنگی را هم یکجا تحویل دهند و آزادی سیاسی را هم حتی در خواب و رویاهای خود نبینند!!! اوج فاجعه این جاست که وقتی که می توانستیم فعالیت سیاسی را در چارچوب قانون انجام دهیم و به تدریج به سمت دموکراسی حرکت کنیم روشنفکران ما با سر دادن شعار "نه قانون اساسی، نه سازش سیاسی، تنها راه رهایی، جنگ مسلحانه" به کار فعالیت سیاسی و تبلیغ آن (آن هم از جنس مسلحانه و چریکی) پرداختند و اینک که کار از کار گذشته و به اصطلاح «چارچوب قانونی» مدون گشته که جز با فعالیت سیاسی اصلاح پذیر نیست، مدافع و طرفدار فعالیت سیاسی در "چارچوب قانون" شده اند!!!!!!!!!!

من واقعا تعجب می کنم که جنابعالی با آن همه دانش و نبوغ و با آن همه بلندی که کلاه از سر عقل و ذوق می اندازد زبان باز می کنید و چنین می گویید: "بعید است دوره ای بیابید که فعالیت در چارچوب قانون، ممکن و رضایت بخش بوده، ولی افراد وارد فعالیت خشن شده اند". چنین اندیشه ای به نظرم، به غایت خطرناک و دارای تبعات بسیار سوء برای جامعه است. من سوال از شما دارم: دقیقا چه فعالیتی بوده که افراد از آن منع شده بودند و برایشان غیرممکن بود که آنرا انجام دهند؟ تحصیل، آواز، رقص، تولید، تجارت، دوستی، رفاقت، عبادت، خروج از کشور ... کدام یک؟؟؟ روشن است که افراد در "چارچوب قانون" همه اینها را می توانستند انجام دهند. بنابراین سخن در بسته بودن راه فعالیت در چارچوب قانون نبود، بلکه در عدم پذیرش چارچوب قانون و عدم فعالیت در چارچوب قانون بود. تمام مصلحان و روشنگران، تمام فعالیت خود را به فعالیت سیاسی محدود کردند گویی که بنی نوع هیچ دغدغه و هیچ خواسته و هیچ نیازی جز "عزل و نصب حاکم" ندارد. راه حل همه مسائل و مشکلات را به در هم کوبیدن حکومت گره زدند و با دادن شعارهایی دلفریب و مسحور کننده، «فعالیتی سیاسی» را خارج از «چارچوب قانون» انجام دادند. ولی گویی هم اینک نوبت آن است که به هر ترتیبی که شده، عکس راه قبلی عمل شود: یعنی انجام فعالیت سیاسی تنها و تنها در "چارچوب قانون". اینک، بعد از گذشته چند دهه، «چارچوب قانونی» چنان قدسیت و ارج و منزلت بی سابقه ای پیدا کرده، که جز به اطاعت و دلدادگی و تعظیم و احترام، مواجهه دیگری با آن متصور نیست. استاد عزیزم با تمام احترامی که به شما قایلم، تحلیل شما در اینجا به شدت مغلوط و ناصواب و در عین حال خطرناک است: عدم فعالیت در چارچوب قانون، نه ناشی از غیرممکن بودن یا نارضایبخش بودن، بلکه ناشی از آنارشیسم سیاسی رادیکال و تسلط نامیمون گفتمان چپ ارتدوکس بوده، که بسیاری در زیر سایه سنگین آن، به خواب سختی فرو رفتند. خطرناک هم از این بابت، که گمان رود راه چاره همه مشکلات، "فعالیت سیاسی" در "چارچوب قانونی" است. چنین تفکری راه را به روی همه گزینه های دیگر می بندد و ممکن است خسران را برای جامعه از آنچه که بوده و هست، بیشتر کند.

پاسخ:
البته من که دانش و نبوغی ندارم. اذعان می فرمایید که اگر داشتم که این چیزهایی را که شما به عنوان بدیهیات پذیرفته اید، قبلا می فهمیدم. اما بهترین کار آن است که همین ایده های خود را بسط دهید و هم خلایق را بر اشتباه گذشته خود آگاه کنید و هم بر اشتباه امروزشان واقف سازید. راهی هم برای فعالیت بیرون از دایره قانون ارائه کنید. البته فکری هم به حال جماعتی مثل من کنید که اصلا از خشونت خوش شان نمی آید. راه حل خشن ندهید. در ضمن، یادتان باشد که من کلا با کم و زیادش چهل سالم است. بنابراین من اصلا پاسخ گوی آنچه پیشینیان کرده اند نیستم. هر شعاری سر دادند به خودشان ربط دارد. من درباره الان می نویسم.
سلام استاد
برخی معتقدند که رشد تعداد افراد ثبت نام کنندگان در انتخابات نشانه خوبی از افزایش مشارکت بخصوص مشارکت سیاسی است و .....
اما من خیلی نگاه خوش بینانه ای به این امر ندارم
به این دلیل که به لحاظ جمعیتی متولدین دهه 60 که پیک جمعیت بود الان ره سنی رسیده اند که تقریبا می توانند در انتخابات ثبت نام کنند
از طرفی ثبت نام در انتخابات و شرکت در انتخابات حداقل مشارکت است با توجه به عدم وجود حزب به معنای واقعی در ایران و... پس نمی توان به مشارکت و افزایش آن خوش بین بود از طرفی آمارها و دیده ها هم از وجود ناچیز سرمایه اجتماعی در کشور حکایت دارد.
حتی به نظرم می شه در مورد تحلیلی که در فیلم قیصر وجود داشت اینجا هم استفاده کرد. البته با کمی تغییر وسیله. اونجا قیصر نماد اعتراض  بود و خودش راه افتاد تا حقش رو بگیره بدون اعتماد به مسئولین و قوانین با توجه به فسادهایی که در تمام زمینه ها در کشور دیده میشه شاید بشه گفت افراد دارن میان که خودشون حق خودشونو بگیرن و اعتمادی به مسئولین و کارگزاران فعلی ندارن
و از این دست تحلیل ها
نمی دونم شاید من یه کم بد بینم
ممنون میشم نظرتون رو در مورد این افزایش بدونم یا اگر صلاح بدونید مطلبی در مورد این افزایش تعداد ثبت نام کنندگان در این مقطع زمانی بنویسید
با تشکر
پاسخ:
سلام
تحلیل این مسأله نیازمند یک کار تجربی است. باید با ثبت نام کنندگان مصاحبه کرد، و از سایر روش های تجربی برای کسب شناخت از ایشان استفاده کرد. غیر از این باشد، ذهنیت من و شما خواهد بود. من کاری در این زمینه نکرده ام.
البته بنده راه حل خشن نمی دهم. خودم هم با خشونت میانه ای ندارم. تنها خواستم بدین نکته تذکار دهم که فعالیت ساسی در "چارچوب قانونی"  فعلی به شهادت تاریخ سی و اندی سال کمابیش آب در هاون کوفتن است.  شما گروهی را از جبهه ملی، نهضت آزادی، حزب توده، سازمان مجاهدین،  تا همین مورد اخیرتر حزب مشارکت نشان دهید که توانسته باشند در "چارجوب قانون" فعالیت سیاسی انجام داده باشند. سرگذشت و سرنوشت همه اینها را در پرتو چارچوب قانونی فعلی قرائت کنید. اینها با انجام فعالیت سیاسی در چارچوب قانون فعلی "عرض خود بردند و زحمت خلق داشتند". لذا عرض من عمدتاً سویه سلبی دارد و دست کشیدن از حمایت از این "چارچوب قانونی" به عنوان "راه حل مشکلات آتی". نکته در اینجاست که هر راه حلی هم ارائه شود نمی تواند از رهگذر "چارچوب قانونی" فعلی گذر کند. اینکه فعالیت سیاسی فراتر از چارچوب قانونی انجام شود چیزی نیست که به سادگی و توصیه یک نفر یا چند نفر صورت بگیرد، ولی حداقل می توان از تبلیغ "فعالیت سیاسی" در "چارچوب قانونی" دست کشید و در امتداد بردارهای زمانی و مکانی، این سو و آن سو شد تا شاید راه حلی یافت شود.
پاسخ:
من کماکان فکر می کنم قانون فعلی ظرفیت های زیادی دارد.
۱۴ دی ۹۴ ، ۰۳:۵۸ مصطفی علیزاده
سلام
به نظرم راه حل گریز از منطقه گرایی نمایندگان تغییر قانون و تشکیل دو مجلس در سطوح محلی و ملی است. در سطح محلی یعنی چیزی فراتر از شورای شهر و در سطح استانی. و همچنین روشن کردن حوزه ی تصمیم گیری برای نمایندگان ملی در سطح ملی است. اینکه صرفا به نمایندگان در قانون گفته شود که شما مسئولیت ملی دارید با آنچه که در شرایط عینی جامعه وجود دارد و درخواست های ناشی از ذهنیت عمومی در مورد نمایندگان مجلس، کارساز نیست.
ضمنا شرایط زندگی ناپایدار قدرت تصمیم گیری بلندمدت را از مردم گرفته است. مثلا برای کارمندانی که در ماه های اخیر با کاهش حقوق از سوی دولت مواجه شده اند چه بخواهند و چه نخواهند با رویکردی ضد منش و روش دولت وارد انتخابات خواهد شد. البته اگر وارد شوند.
منظور اینکه شرایط نامساعد و بی ثبات امکان تصمیم عقلانی بلند مدت را از عموم جامعه صلب می کند.
البته خطاب به آن عزیزی که طالب تغییرات فراقانونی و خش هستند باید عرض کنم:
شما گرسنگی نکشیدید تا عاشقی یادتان برود...
برای رسیدن به همین وضعیت هم مصیبت های فراوانی کشیده شده و خونهای پاکی ریخته شده 
اگر ضعفی هست باید اصلاح کرد 
نه اینکه بزنید زیر میز و .....
پاسخ:
سلام
به نظرم باید گفت و گو درباره ناکارآمدی این شیوه از انجام وظیفه نمایندگی را آغاز کرد. باید از این فراتر رفت که مجلس دست چپ یا راست است. دست چپ و راست بوده و سیاست های غلط ادامه یافته اند. باید سازوکارها اصلاح شوند و این باید به بخشی از گفت و گوی علوم اجتماعی و سیاسی بدل شود. من از بومی شدن هم همین معنا را می فهمم. بحث واقعی درباره مسائل واقعی جامعه ایران.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی